بسم الله الرحمن الرحیم
بهداشت جسم؛ جلسه9
1397/12/1
بیت آیت الله مهدوی
احادیث ما دربارۀ کارهایی که سبب طول عمر میشود، صحبتهای زیادی دارند. اول مقدمهای را عرض بکنم و آن این است که بدن وقتی سالم باشد، اقتضای بقا دارد. اقتضا که میگوییم، یعنی سببیت برای اینکه ادامۀ حیات بدهیم. این در وجود انسان و در بدن هست؛ منتها آنچه سبب میشود که شخص مریض میشود یا از دنیا میرود، وجود مانع است. لذا اگر شناسایی بکنیم باید دو تا کار انجام بدهیم:
1. تقویت نیروی بدن
اول اینکه سببیت برای سلامتی را در وجود خودمان تقویت بکنیم. مثلاً نیروی بدن اگر قوی باشد بهتر میتواند موانع را از خودش دور بکند. خب بیاییم تقویت نیرو بکنیم که این یک کار است؛
2. دفع مانع
کار دوم، دفع موانع است. دقت دارید دفع غیر رفع است. وقتی میگوییم دفع، حالا اصطلاح پزشکی آن همان واکسن است. میگویند واکسن بزنیم که اصلاً شخص مریض نشود. این عبارت، خودمانیاش همان دفع است. میگوییم دفع بکن؛ یعنی اصلاً نگذار مانع سراغت بیاید، نه اینکه مانع بهوجود بیاید و شما را مریض بکند و بعد بخواهید بیماری را برطرف بکنید. بنابراین اگر شخص این دو تا کار را انجام بدهد، این برای بقاء عمر او خیلی مؤثر است.
اولی بودن دفع بیماری
اما اینکه شخص مقتضی او ضعیف باشد و یا اینکه اگر مقتضی او هم خوب باشد، سالم باشد؛ اما بگذارد مریض بشود بعد خودش را سالم بکند یا معالجه بکند، اینها آخرش تأثیر منفی خود را دارد. صحبت ما معنایش این نیست که اگر مریض شد بگذارد مریضیاش ادامه پیدا بکند. اینکه بدتر است. صحبت ما بین این دو چیز است که آیا نگذارد اصلاً مریض بشود یا اگر مریض شد نگذارد دوام پیدا بکند و خودش را معالجه بکند؟ بین این دو کدام اولی است؟ میگوییم دفع بیماری اولی است. اصلاً نگذارد بیماری سراغش بیاید.
توصیه به جوانها
در کنار این دو مطلب یک توصیهای را به جوانها دارم و آن توصیه این است که جوانهای عزیز در زمانی نوجوانیشان معمولاً به پدر و مادرشان وابسته هستند. آنها هستند که مدام باید دقت بکنند بچه مریض نشود. در زمستان لباس مناسب بپوشد، غذای خاصی بخورد، اگر مریض شد برای معالجۀ او اقدام بکنند. در دوران گذر از این حالت، وقتی میخواهد این نوجوان قرار بگیرد بعضیها دیر بیدار میشوند. یعنی کم کم شده 15 سال، 20 سالش شده، هنوز حالت بچگی در ذهنش است و وابستۀ به پدر و مادرش است و آنها برایش تصمیم میگیرند. آن وقت دیدید که در سن مثلاً 20 سالگی این جوان بالاخره فعالیتش بیرون خانه زیادتر شده است. پدر و مادر کمتر رویش نظارت دارند و فرزندشان را کمتر میبینند. آنوقت بچه از نظر فعالیتش مدام بیرون میرود؛ اما از طرف دیگر برای سلامتیاش وابسته به پدر و مادرش است که آنها تصمیم بگیرند که مثلاً لباس چه بپوشد. نتیجه این میشود که این جوان مرتب بیمار است. کنار این حالت که نشانۀ کمعقلی است درواقع، عذرخواهی میکنم حالا جوانهایی که در جلسه هستند دور از جان شما، جوانهای دیگر را میگویم. این کمعقلی است که شخص درک خودش را تعطیل میکند و میگوید پدر و مادر برایم تصمیم بگیرند چه غذایی بخورم، کجا بخوابم، چه لباسی بپوشم، چه موقع مثلاً شست و شو بکنم، لباسم را آنها بشویند، همینطور آن کارهایی که بچگی میکرده است را هنوز خیال میکند که بچه است. خب من مثال میزنم مثلاً این بچه سرما خورده است. برای معالجۀ خودش دقت نمیکند و از طرفی خیال میکند که هنوز بچه است که پدر و مادرش باید بروند برایش یک نوبت پزشک بگیرند و برود. این افکار در سرش است. از آن طرف در خانه هم کم حضور دارد. میگویم چون بزرگ شده است، حالا بیشتر بیرون است. آن کمعقلیاش که درک ندارد. دیگر خودش باید نیاز جسمش را تأمین بکند، سلامتیاش را باید حفظ بکند. به این پرکاری بیرون ضمیمه میشود. ببینید نتیجهاش چه میشود.
تأمینکردن نیازها توسط خود انسان در جوانی
توصیه که به شما عزیزان دارم این است که دیگر سعی کنید در هر سنی که هستید نیاز خودتان را خودتان تأمین بکنید و اگر جوان مریض شد ولو مریضی یک سرماخوردگی باشد، برای این یک نمرۀ منفی برای خودش بگذارد. بگوید من هنوز هوشیار نیستم، من هنوز درست نمیتوانم نیاز بدنم را تأمین کنم. فوری بررسی کند ببیند این مشکل کجا بود و زود هم اقدام بکند که این سرماخوردگی برای او نماند و الا این نشانۀ کمی عقل است که شخص مریض بشود و بعد معالجه هم نکند. آنکه درکش بالا است، اصلاً نمیگذارد مریض بشود و اگر هم مریض شد بلافاصله اقدام میکند. لذا خواهشم این است دقت بکنید همینطور توکل به پدر و مادرتان را ادامه ندهید. آنها را وکیل خودتان قرار ندهید. توکل به خدا بکنید و دیگر هرچه زودتر برنامۀ نظم زندگیتان را با دقت بررسی کنید. در لباستان، در خوراکتان، در تفریحتان، در خوابتان و در کل نیازهای جسمتان هوشیار باشید و همه را بررسی کنید که چه باید بکنید.
نیازهای روحی
حالا بحث نیازهای روح که خیلی مهمتر است، آن هم همین است که آن تقریباً هم فراگیر است. متأسفانه تقریباً کل جامعه درکشان در این جهت کافی نیست و به نیاز روحی که میرسد اصلاً خبر ندارند که روح چه نیازهایی دارد. یک خبرنگار میخواهد که راه بیفتد و از 10 نفر پشت سر هم سؤال بکند تا متوجه بشود که نه هیچکس نمیداند. اصلاً نیاز روحی را نمیدانند. به مسئول صدا و سیما هفتۀ گذشته گفتم شما اینقدر دربارۀ هوای پاک صحبت میکنید، راجع به فکر پاک چرا صحبت نمیکنید؟! اصلاً اولین بار است دارد این صحبت را از من میشنود. به او میگویم بابا من در این سخنرانیها بیش از 100 بار تا حالا... اینهایی که 2 سال با من باشند میدانند. در این 2 سال من حالا حداقل 100000 تا مطلب گفتم. اگر کسی 2 سال با من باشد بیش از 100 بار این واژه را از من شنیده است؛ اما خب وقتی در این فضاها نیستند اصلاً نیاز روحی را نمیدانند. بعد میبینیم تصمیمگیرهایی که میخواهند برای فیلمهای سال آینده برنامهریزی بکنند یک کسانی هستند که آنها هم اطلاع ندارند. نشستند روی دری که خودشان دارند برنامهریزی میکنند. حالا من کاری به آنجا ندارم، من کار با شما دارم که فعلاً اینجا هستید. به شما میگویم اگر مریض شدید ولو یک سرفه، به شما ایراد میگیرم ولو یک سرفه! میگویم نشان میدهد که هنوز درکتان ناقص است، نمیتوانید، هوشیار نیستید که کار خودتان را خودتان جمع بکنید دیگر. این را مواظب باشید دقیق باشید. من دیدم جوانهایی را که خیلی دقیق هستند و نظمشان خیلی دقیق است. منتها آن کسانی را که باز دیدم برای دنیایشان خیلی اینطورند، باز نقصش این است که برای امور آخرتیاش زیاد دقیق نیستند. یعنی اصلاً هوشیار نیست که نیاز روحی انسان چه است. اما برای نیاز جسم هم این خیلی مهم است، نصف کار است. فعلاً ما چون صحبتمان در این زمینه است این را از شما میخواهم که همیشه دقیق باشید ولو در یک نشستن، اینها را بررسی بکنید. فرض کنید اینجا باید بنشینید، کجا باید بنشینید. به طوریکه اگر به شما گفتند چرا اینجا نشستید؟ بگویید دلیلش این بود، من به این دلیل اینجا را انتخاب کردم. چرا در این زمان به این جلسه آمدید؟ دلیلش را بگویید. چرا مثلاً مطلب را یادداشت کردید، دلیلتان چه است؟ برای آنکه یادداشت نمیکند برای چه یادداشت نکردید؟ بنشینید روی تک تک اینها فکر بکنید و ببینید دلیلتان چه است. بعد به خودتان نمره بدهید. آنوقت یکمرتبه انسان رفتارش اصلاح نمیشود. اینکه دارم میگویم چند سال که مواظب باشد، هم نگاه کردنش، هم حرف زدنش، رفت و شد او، معاشرت با دیگران کمکم مدام اینها اصلاح میشود. حالا ما یک بخشش را سلامتی بدن داریم میگوییم.
دلیل طول عمر امام زمان(علیهالسلام)
از همین سلامتی میخواهم به طول عمر امام زمان(علیهالسلام) هم یک اشاره بکنم که بعضی میگویند چطور شده امام بیش از 1150 سال تا الآن عمرشان طول کشیده است. باز با همین قاعدهای که درست کردیم، این است. این را من نمیگویم، این نظر دانشمندان است که میگویند بدن وقتی سالم باشد در آن اقتضای بقا هست. فقط باید این دو تا کار را انجام بدهد؟ 1. تقویت مقتضی سلامت؛ 2. دفع مانع نه رفع. نگذارد مریض بشود و بعد خودش را خوب بکند. اصلاً نگذارد مریض بشود. اگر کسی این دو تا کار را انجام بدهد، عمرش بهطور طبیعی خیلی بیشتر از دیگران است. آنوقت حجت الهی چون میدانند که نیاز بدن به چه است، اطلاع دارند هم در خوراکشان، در استفادۀ از دنیا، میدانند چه چیزی را باید استفاده بکنند. آن علمشان سبب میشود که در خوراکشان، در خوابیدنشان و در همۀ این مباحث دقت میکنند؛ لذا عمرشان طولانی میشود. یکی از بزرگان و بعضی دیگر هم به این معتقدند. بعضی بزرگان معتقدند که علت اینکه همۀ ائمه(علیهمالسلام) به شهادت رسیدند این است که اگر شهیدشان نمیکردند عمر طبیعیشان ادامه پیدا میکرد و اصلاً بحث عوض میشد. دیگر بحث 12 امام و اینها نیاز نبود. این یک نکتهای است.
راز طول عمر انسان
حالا ما راجع به خودمان میخواهیم الآن صحبت بکنیم. من آنچه که حالا در روایتها است را یکی یکی اشاره میکنم. یک بخش آن را امشب و بخش دیگرش را انشاءالله در جلسات بعدی میگویم. پس الآن موضوع بحثمان این است که راز طول عمر چه است و این ده بیست تا نکته را الآن سریع گفتم. این نکات را در ذهن مبارکتان باشد و اما این چندتا مطلب را دقت بکنید.
1. گرممزاجی و رابطهاش با طول عمر
یکی از چیزهایی که باعث طول عمر میشود گرم مزاجی است که این دیگر حالا شخص در اختیار خودش نیست. یکی از اسباب طول عمر این است. نمیخواهیم بگوییم این علتتامه است و همین یک علت میباشد نه، ممکن است حالا یکی گرممزاج هم باشد؛ ولی در جوانی بمیرد. اما باید ببینیم این مشکلش چه بوده که بیماری پیدا کرده است. اما میگویم اقتضا دارد، گرم مزاجی با سرد مزاجی با هم تفاوت دارد. حالا یک بخش آن هم با نحوۀ خوراکهای ما در ارتباط است؛ اما یک بخشی هم نه، گرم مزاجی و سرد مزاجی است. وقتی من سرد مزاج باشم دیگر اینطوری است. یک قسمتی را هم میتوانیم مقداری تعدیل بکنیم. نبی گرامی اسلام(صلاللهعلیهوآلهوسلم) میفرمایند: «بَشِّرِ الْمَحْرُورِینَ بِطُولِ الْعُمُر»[1] انسانهای گرم مزاج را به به طول عمر بشارت بده.
در حدیث[2] دیگر چند چیز دارد که باعث زیادشدن عمر است، 4 تا چیز را در یک روایت میگوید:
2. ازدواج با زنهایی که ازدواج اولشان است
یکی اینکه «التَّزویجُ بِالأَبکارِ» وقتی ازدواج میکند با زنهایی که ازدواج اولشان است تزویج بکند. حالا این معنایش این نیست که انسان حق ندارد با خانمی که قبلاً شوهر داشته، ازدواج بکند. گاهی شرایط و مصلحتهایی وجود دارد. آن مصلحتها روی این بحث را میگیرد؛ اما یکی از عوامل این است.
3. غسلکردن با آب گرم
یکی فرمودند: «وَ الاغتِسالُ بِالماءِ الحارِّ» غسلکردن با آب گرم، این هم طول عمر میآورد. باز وقتی میگوییم آب گرم منظور آب گرمی که بسوزد نیست. همان فرض کنید دمای درونی بدن که 37 درجه است، بیرونش هم با همان حرارت کافی است. همان آب 37 درجه تناسب دارد دیگر. زیادترش خیلی مطلوب نیست مگر یک کار خاصی بخواهد انجام بدهد.
4. خوابیدن بر دندۀ چپ
یکی فرمودند: «وَ النَّومُ عَلَى الیَسارِ» این خوابیدن بر دندۀ چپ، این هم یکی از اسباب طول عمر است؛ منتها باز نه دائماً اینطور باشد. اینکه میخواهیم روایت را یکوقت کسی یک طوری معنا نکند. استحباب برای خوابیدن روی سمت راست است؛ اما روایتهای اینطوری هم داریم که گاهی نیاز میشود انسان روی دندۀ چپش بخوابد.
5. خوردن سیب در سحر یا صبح ناشتا
یکی فرمودند: «و أکلُ التُّفّاحِ بِالأَسحار» سحر یک دانه سیب میل بکنید. سیب خواص خیلی فراوانی دارد. صبح ناشتا که هنوز چیزی میل نکردهاید، یک دانه سیب میل بکنید. این تأثیر زیادی در سلامتی و طول عمر دارد و در نهایت عمر را طولانی میکند.
حدیث پیامبر و بقای عمر
در حدیث دیگر دارد که پیامبر فرمودند[3]: «مَنْ أَرَادَ الْبَقَاءَ وَ لَا بَقَاءَ» کسی که میخواهد باقی باشد؛ اما بدانید در دنیا بقا هم نداریم. فوری یک حاشیه میزنند که «لَا بَقَاءَ» بدانید در دنیا ما اصلاً بقا نداریم. بنابراین «أَرَادَ» یعنی میخواهد نه اینکه واقع میشود. کسی که میخواهد باقی باشد؛ اما در وقوعش بداند که هیچ وقت کسی باقی نمیماند. در نهایت بالاخره باید عزرائیل سراغ او بیاید و این چیزی است که هیچ شکی در آن نیست؛ «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ»[4] و علم هرچه هم پیشرفت بکند نمیتواند مرگ را از انسان دور بکند. اما اگر کسی میخواهد باقی باشد. به عبارت دیگر یک مقدار طول عمر بیشتری پیدا بکند، چند تا کار را انجام بدهد:
6. صبح زود بلند شدن
فرمودند: «فَلْیُبَاکِرِ الْغَدَاءَ» صبح زود بلند شود. صبح زود بلند شود. متأسفانه اینها حالا از چیزهایی است که باید بگویم. تقریباً جامعۀ ما دارد بهعکس میشود. برای بهداشت بدن خیلی تلاش شده است. اول انقلاب میانگین سن 54 سال بود. الآن با تلاشهایی که انقلاب اسلامی کرده عدد را به 73 و 74 سال رسانده است. خیلی خوب شده است؛ یعنی نسبت به زمان طاغوت اصلاً قابل مقایسه نیست. خب اینها از برکات انقلاب است که آن موقع رهبر معظم یک موقعی میفرمودند من در سیستانبلوچستان تبعید بودم و در آنجا آن موقع حدود هفتصد هشتصد هزار نفر جمعیت بود. گفتند در کل استان 3 نفر لیسانسه در کل این جمعیتی بود که آنجا بودند. یعنی اصلاً اوضاع کشور عذرمیخواهم بسیار بد بود. آن موقع شاه و دولتش فقط عیاشی خودشان را داشتند که استخرشان را به موقع بروند و نمیدانم وان پر از شیر برایشان بگذارند، برود در وان یک لمی بدهد. با زنهای بیگانه مرتب زنا بکند و نه یک بار و دو بار، اصلاً کثافتکاریهایی میکردند که انسان خجالت میکشد بعضیهایش را بگوید که اینها چه کار کردند! اصلاً کاری به کشور نداشتند، آن موقع دنبال عیاشیهای خودشان بودند. خب آن موقع را انسان نگاه میکند و خب با حالا میبیند. اما آخرش این را دقت بکنید اگر همین جمعیت فعلی کشور خود دانشگاهیهای ما مردم را تشویق میکردند به صبح زود بلند شدن، قطعاً میانگین سن ده سالی بالا میرفت. ببینید صبح زود بهخصوص بینالطلوعین اینها از ساعات بهشتی است. اینها در روایات آمده است.
و یکی هم اینکه اگر این غدایی که اینجا هست را من احتمال میدهم غذا هم باشد. تفاوتش در یک نقطه است. اگر غدا باشد یعنی صبح زود بلند شود، اگر غذا باشد معنایش این است که صبح زود ناشتا میل بکند که آن را هم در بعضی جاها ما داریم. بالاخره ناشتایی صبح را در صبح زود برنامهریزی بکنید. این لازمهاش این است که شب زودتر بخوابید. امروزه که جوانها را میبینم که هیچ چیز، اصلاً کل مردم... . یک بار در تهران جلسه داشتیم. صبح از اینجا به تهران رفتیم. تا به تهران رسیدم، دیدم همۀ مغازهها بستهاند که به این همراهمان میگفتم نگاه کن مثل اینکه ما کارمان به آدمیزاد نرفته است. ما آمدیم تهران و میخواهیم به جلسه برویم، اینها هنوز خوابند. آنوقت قدیمها من یکوقت به کشورهای عربی که میرفتم میدیدم آنجا اینطوریاند که شبها خیلی بیدارند و روزها تا نزدیک ظهر میخوابند. حالا میبینم در اصفهان هم همینطور شده است. ما صبح میرویم درسمان تمام میشود، سه تا چهار تا درس من دارم، درسها تمام میشود بیرون میآییم و میرویم که به کار بعدی برسیم در مسیر میبینم هنوز مغازهها بستهاند. گاهی وقتها در مدرسه طلبهها نیم ساعت یک ساعت بیشتر جلویمان را میگیرند، کار داریم تا میآیم بیرون میبینم تازه سر و کلۀ بازاریها پیدا شد و دارند میآیند. پیدا است که خیابان دارد کمکم شلوغ میشود. این خیلی بد است. این عیبها را چرا ما نمیخواهیم حلش بکنیم؟! چه موقع میخواهیم اینها را حل بکنیم؟! آنوقت از شماهایی که متدین هستید، من انتظارم است دیگر. شما نماز صبحتان را که میخواهید بخوانید بالاخره سحر که بلند میشوید نماز صبح را که به مسجد میروید، اینها خیلی برای سلامتیتان مؤثر است، در ادامهاش بینالطلوعین را نخوابید. طوری باشد که حرکت کنید، همان صبح یک ورزشی هم بکنید و ناشتایی هم بگیرید، فوری بیایید ناشتایی را میل بکنید و کارتان را شروع کنید. به عکسش هرچه میخواهید بخوابید شب زودتر بخوابید.
7. تهیۀ کفش مناسب
مورد بعدی که در این روایت آمده است: «وَ لْیُجَوِّدِ الْحِذَاءَ»، اگر میخواهید طول عمر داشته باشید کفش مناسب تهیه بکنید. این نشان میدهد باز کفش دخالت عجیبی در سلامتی و طول عمر دارد. گاهی ما میگوییم چه ربطی دارد، کفش به طول عمر چه کار دارد؟ اما ببینید خیلی ساده است، چیزهایی که الآن علم روز آنها را کشفش کرده یکیاش این است که اگر کفش مناسب نباشد روی نخاع انسان اثر میگذارد. همین نخاع کافی است که اثر منفی بگیرد، کمر درد میگیرد، بلافاصله روی همه جای بدن میافتد و کل بدن تحت تأثیر قرار میگیرد و مریض میشود دیگر و همچنین فعالیتهای حالا من این را یک نمونهاش را دارم میگویم، اینها ارتباط دارد.
8. سبکبودن رداء
فرمودند: «وَ لْیُخَفِّفِ الرِّدَاءَ» از چیزهایی که عمر را طولانی میکند رداء است؛ یعنی آن لباسی که بر دوشتان میاندازید را سبک قرار بدهید، سنگین نباشد که البته این یک معنای دیگر هم دارد که حالا عرض میکنم.
9. مجامعت کم با زنان
فرمودند: «وَ لْیُقِلَّ مُجَامَعَةَ النِّسَاءِ» اگر ازدواج کرده با زنها زیاد آمیزش نداشته باشد. آمیزش زیاد باز عمر را کوتاه میکند.
یک کسی گفت: «وَ مَا خِفَّةُ الرِّدَاءِ قَالَ قِلَّةُ الدَّیْنِ؟»؛ اینکه گفتید ردائش سبک باشد منظورتان چه است؟ گفتند بدهی او کم باشد. سعی کنید به کسی بدهکار نباشید. بعضیها عادت دارند، در جیبش میبینم یک مرتبه سه چهار تا قبض بانک و قرضالحسنه و اینها دفترچهها در جیبش است. میگوید ما دیگر عادت کردیم. نه این غلط است، مگر اینکه شخص مجبور باشد. ببینید مجبوری را ما صحبت نمیکنیم. اینکه میگویم غلط است استثنائش فوری در ذهنتان نیاید. آن استثناء است. گاهی انسان مجبور است آب نجس بخورد؛ اما قانون چه است؟ میگوید باید آب پاک بخورید و آب نجس حرام است. بدهکاری درست نیست. ببینید یک بدهکاری برای خودتان درست میکنید بعد فکرتان مغشوش است. این عذاب روحی عمر را کوتاه میکند. سلامتی شخص تحتالشعاع است و همینطور غصه میخورد. غصه کمکم مریضش هم میکند. من گاهی به دوستان گفتم حالا گاهی در جلسهمان ممکن است بعضی باشند؛ مثلاً میبینم که بدهکار است. از طرفی هم میبینم موتور دارد یا خودرو دارد و میآید با من مشورت میکند من چه کار بکنم؟ میگویم موتورت را بفروش. میگوید کارم است، دستم است. میگویم باشد این مهمتر است. او خودش متوجه نیست من که این طرف قضیه هستم میفهمم که این دارد اشتباه میکند. میگویم شما که اینقدر خودرو نیاز نداری، خودروی خود را بفروش، برو دینت را بده. شب ببین راحت میخوابی. یک نفسی میکشد میگوید چه راحت شدم، من فکر این را نمیکردم که انسان چقدر راحت میشود. برو کل دیونت را ادا بکن یا مثلاً اینهایی که از قرضالحسنه به یک دلیلی مجبور شده و وام گرفته است. این وام تا دو سال قسطهایش طول میکشد. اگر یک زمانی یک پولی رسید دستش میگویم برو تصفیه کن ولو قرضالحسنه انتظار ندارد، کاری به او نداشته باش شما برو بده. بگو تا الآن من فکر میکردم پول دستم نمیآید، حالا خدا رساند، بروید پول را بدهید زود جمعش کنید. چه میشود؟ فکرتان راحت میشود. همچنین میخواهید قرض بکنید تا مجبور نیستید قرض نکنید. یکوقت مجبور شدید خیلی خب، لذا تلاشتان این باشد که یک مقدار بدن هم در زحمت بیفتد. یک مقدار پیادهروی میخواهید بکنید، پیادهروی که بد نیست. دیگر حالا من خودرو نداشته باشم، یک مقدار پیاده میروی این طرف و آن طرف، یک مقدار معطل شوید؛ اما دینتان آن مهمتر است که به کسی بدهکار نباشید. میروید چیزی خرید بکنید، وقتی میبیند میخواهید قرض بگذارید، پیش مغازهدار این کار را نکنید. من یک بار دیگر هم همینجا در خیابان حافظ یک میوهفروش بود که به یک چیز دیگر حالا تبدیل شده است. یک بار رفتم میوه بگیرم، میوه را کشید. بعد دست کردم در جیبم دیدم پول به اندازۀ نصف این میوه پیشم است. مثلاً فرض کنید 5 کیلو پرتقال کشیده بود، حالا عددش را یادم نیست. من دیدم به اندازۀ 2 کیلو 3 کیلو پول دارم، تفاوتی خیلی نمیکرد. به او گفتم خواهش میکنم یک دوکیلویش را کم بکن. اول نمیدانست برای چه است. بعد که فهمید چون پول ندارم به من گفت حاجآقا ما شما را قبول داریم چه میگویید و طوری نیست و هرچه گفت گفتم نه، ببین من میوه را نمیبرم. اگر شما برایت زحمتی نیست، این کار را خواهش میکنم بکن. حالا این دستور پدرم بود که ایشان یک بار به من گفته بودند. خودشان هم در نجف که بودند آنجا هم همین کار را کرده بودند. اوایل جوانیشان که نجف رفته بودند از مغازهدارها قرض میکردند؛ اما بعد یک مقدار که در نجف مانده بودند یک کسی این تذکر را به ایشان داده بود که مصلحت نیست انسان در مغازه نسیه بگذارد و دلیلهایش را هم گفته بود که چه است. از آن موقع به بعد دیگر ایشان رفتارشان را عوض کردند و دیگر نپذیرفتند. دیگر خلاصه ما آن شب هرچه این مغازهدار اصرار کرد، گفت من قبولتان دارم، گفتم بحث قبولی که نیست، میدانم قبولم داری اما من نمیبرم. من میخواهم غذا را میل بکنم، میوه را میخواهم معادل پولی که دارم به تو میدهم بخورم. خلاصه ما این کار را کردیم. صبحش همین آقا سحر رفته بود میدان بار که میوه بیاورد و روی ماشین بلندی رفته بود. حالا روی تریلی بوده است. بندۀ خدا از آن بالا پایین افتاده بود و فوت شد. همان فردا صبحش که ما یک مرتبه دیدیم که درب مغازه سیاه زدند. خب خیلی برایش متأثر شدم. خدا رحمتش بکند اما بلافاصله در این فکر رفتم که ببین دیشب اگر من این میوه را از او گرفته بودم، به اندازۀ مثلاً 100 تومان، 200 تومان بدهکار به او بودم. بعد باید بیایم این ورثههایشان را پیدا بکنم، پسروار و دختروار چون دیگر مالک خود آن میت که نیست. مالک خب بچهها هستند. بچهها هم خب پسروار و دختروار باید تقسیم کنیم. به پسر بگویم 40 تومان تو بگیر به دختر بگویم 20 تومان بگیر. اصلاً به ما توهین میکنند میگویند ما هنوز ارث پدر خودمان را هم تقسیم نکردیم تو آمدهای و این را داری چنین میکنی. دیگر آن را خبر ندارند که من مدیونم و دینم را میخواهم بدهم. یک دردسری درست میشود. دیگر کافی است که یکی از اینها هم در تهران یا نمیدانم شهر دیگری هم باشد که دیگر انسان نمیداند چه کار بکند. حالا اینها کم اتفاق میافتد؛ اما یکی از چیزهایی که سلامتی برایتان میآورد فکر آسوده است. سعی کنید بدهکار به کسی نباشید. این سعیتان باشد، مگر از دستتان در برود و مجبور بشوید، آن بحثش جدا است. این را پیامبر فرمودند. فرمودند رداء که میگویم سبک باشد منظورم این است که قرض کم باشد، «قلة» دین است. چون این دین روی کمر انسان سنگینی میکند. لذا تعبیر پیامبر را بینید چقدر زیبا است و میخواستند بگویند دین کمتر داشته باشید، گفتند رداءتان را سبک بکنید. اما آنهایی که با بیان آشنا نیستند خیال میکند رداع را سبک بکنید یعنی کتی که میگیرید سبک باشد، عبایی که میگیرید سبک باشد. آن هم هست. آن را هم در بعضی جاها داریم. ولیکن دقت کنید که این هم یک نکته است.
10. میلکردن ناشتایی در صبح زود
دیگر از چیزهایی که طول عمر میآورد عرض شود که میلکردن ناشتایی در صبح زود است. این یک حدیث از امیرالمؤمنین(علیهالسلام) است[5]: «فَلْیُبَاکِرِ الْغَدَاءَ» است. دیگر آن غدایی که آنجا بود این غذا است. صبح زود ناشتایی بخورد «وَ لْیُؤَخِّرِ الْعَشَاءَ» عشا را سبک قرار بدهد و یک مقدار با تأخیر میل بکند و باز آن دو نکتۀ دیگر که آمیزش با زنها کمتر داشته باشد که این سبب ضعف بدنی بیشتری میشود. یکی هم همین رداء را گفتند خفیف باشد.
11. شستن دستها قبل و بعد از غذاخوردن
آخرین روایت را هم عرض بکنم. امیرالمومنین(علیهالسلام) میفرمایند: از چیزهایی که طول عمر میآورد: «غَسْلُ الْیَدَیْنِ قَبْلَ الطَّعَامِ وَ بَعْدَهُ زِیَادَةٌ فِی الْعُمُرِ»[6] غذا که میخواهید میل بکنید، قبل و بعد از غذا دستتان را بشویید. ببینید این دلیلش خیلی ساده است. با این شستن مثلاً دست تمیز میشود و غذایی که با دست میل میکنید این سالمتر است. حالا امروزه یک وقت با قاشق میخورند، خیلی خب اما آخر قاشق هم دائمی نیست. یک وقت بالاخره نان را میخواهد بردارد تکه بکند، دیگر با قاشق که تکه نمیکند. آخرش دست است، آنوقت این را قدیم نمیدانستند که دست به هرجایی گذاشته است و انواع آلودگیها را دارد و چون چشمش میکروب را نمیبیند، همینطور نان را برمیدارد و در دهانش میگذارد. خب با آسانترین چیزی که انسان مریض میشود همین از راه دهان است که دارد میل میکند. لذا این تعبیر است که دستتان را قبل طعام و همچنین بعد از طعام بشویید. در حدیث[7] دیگر دارد که «یَنْفِی الْفَقْرَ» این شستن دست قبل طعام و بعد طعام فقر را از بین میبرد؛ چون وقتی سلامتی آمد دیگر لازم نیست برای معالجه پول خرج کنید؛ اما وقتی انسان مریض میشود، فقیر میشود؛ چون مرتب هرچه درمیآورد باید خرج معالجاتش بکند و در کنارش «وَ یَزِیدُ فِی الْعُمُرِ» فرمودند عمر را هم زیاد میکند.
«اللهم صل علی محمدٍ و آل محمد و عجل فرجهم»
[1] . طب النبی، ص19.
[2] . مواعظ العددیة، ص211.
[3] . وسائل الشیعه، ج20، ص241.
[4] . عنکبوت، 57.
[5] . بحار الانوار، ج59، ص267.
[6] . الکافی، ج6، ص290.
[7] . وسائل الشیعه، ج24، ص337.