بسم اللّه الرحمن الرحیم
موضوع: حب آخرت 4
تاریخ: 16شهریور1387؛ 5رمضانالمبارک1429
مکان: اصفهان، حوزهعلمیه ملاعبدالله
موضوع بحث پیرامون عواملی است که شوق محبت به آخرت را در انسان ایجاد یا تقویت میکند. تا به حال به ده مورد از آن اشاره نمودهایم که عبارتند از:
1. حرکت بهسوی نعمتهای بزرگ الهی.
2. آخرت، محل دریافت رضوان الهی.
3. قیامتدار قرار.
4.ورود به آخرت عامل یقین به آن.
5. لذتهای ناب و بیغصه.
6. آخرت باطن دنیا.
7.آخرت، مراد پروردگار عالَم.
8. حریص به آخرت مالک و حریص به دنیا هالک است.
9. آخرت تجلیگاه فوز و رستگاری و سعادت انسان.
10. طالب آخرت، دنیا طالب اوست.
11. حیات آخرت، حیات واقعی
یازدهمین عامل برای ایجاد و ازدیاد شوق به آخرت، توجه به این نکته است که حیات آخرت، حیات واقعی است و زندگی و حیات این دنیا موقتی و غیر واقعی است.
انسانیکه در این دنیا زندگی میکند در حالیکه میداند حیاتش موقت و فناپذیر است اما باز هم به آن علاقهمند است. بنابراین، کسی که به حیات موقتی خود علاقهمند است اگر بداند حیات آخرت، حیات واقعی و حقیقی است به طور یقین شوق بسیار زیادی به آنجا پیدا میکند.
قرآن کریم در آیه 64 از سوره عنکبوت میفرماید: «وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ»؛ «و حقاً که خانه آخرت (حتى زمین و آسمان و جماد و نباتش) داراى حیات است (و گویى حقیقت حیات است) اگر مىدانستند» یعنی دار آخرت فقط و واقعاً دار حَیَوان است اگر مردم میدانستند.
مراد از« حَیَوان»
به موجودی که زنده و دارای روح است «حیوان» گویند که یکی از ویژگیهای آن حرکت ارادی است؛ یعنی حیوان موجودی زنده است که با اختیار خود تصمیم میگیرد و با اراده اختیاری حرکت میکند و به عبارت دیگر ویژگی بارز حیات، حرکت است.
تفاوت حیوان با گیاه نیز در همین است که گیاه حرکت ارادی ندارد و رشد و نمو آن غیرارادی و بدون تصمیم اختیاری است. اما حیوان و انسان ـ که از نظر علم منطق از حیوانات محسوب میشود ـ حرکتشان با اراده و اختیار خودشان است.
پس به طور کلی حیوان به موجود زندهای گویند که حرکت ارادی دارد و با تصمیم خود به این طرف و آن طرف حرکت میکند.
معنای حرکت واقعی موجودات در آخرت
کیفیت حرکت موجودات زنده در آخرت این گونه است که واقعاً دائمی است، و هیچ وقت به زمان خاصی محدود نیست تا اینکه اهل بهشت بخواهند همانطور که عمرشان تمام میشد و از دنیا میرفتند، از آخرت هم بروند.
قرآن کریم نیز برای تعلیم و تشریح حیات واقعی در آخرت، از آن به «حَیَوان» تعبیر نموده و «یاء» در کلمۀ «حَیْوان» را که ساکن است حرکت داده است. این حرکت دادن در لفظ، علامت حرکت معنا است و منظور از آن این است که انسان در عالم آخرت نیز حرکت دارد و حرکت او آنقدر واقعی و شدید است که در لفظ «حَیوان» هم اثر گذاشته و آن را به حرکت درآورده و از آن به «حَیَوان» یاد میکند.
این نکته از زیباییهای زبان عربی است و از این موارد ـ که معنا در لفظ اثر بگذارد ـ در ادبیات عرب، زیاد به چشم میخورد.
بقاء حقیقی در آخرت است نه دنیا
انسان که اشرف مخلوقات است فطرتاً به گونهای خلق شده، که بقاء را دوست دارد و همواره در دنیا به دنبال عمر بیشتر است. ولی چون در دنیا نمیتواند به بقاء حقیقی و دائمی دست پیدا کند، به بقاء نسبی و همین عمر کوتاه راضی میشود و البته از هر عاملی بتواند برای ازدیاد عمرش کمک میگیرد.
آنچه واضح است بینتیجه ماندن تلاش انسان، برای تحصیل حیات دائمی است که اگر چه عمر چهار هزار سالۀ حضرت نوح(علیهالسلام) یا عمر طولانی حضرت خضر(علیهالسلام) هم باشد باز هم تمام میشود.
بنابراین اگر کسی طالب و خواهان عمری طولانی و حیاتی پر تحرک و دائمی است، فقط در آخرت میتواند به چنین حیاتی دست پیدا کند و آیۀ شریفهای که ذکر شد نیز به همین مطلب دلالت دارد و توجه به آن شوق آخرت را در دل انسان زیاد میکند.
12. آخرت، گوهری بدون جایگزین
یکی دیگر از عوامل تحصیل شوق سرای جاویدان، توجه به این نکته است که آخرت اگر از دست رفت عوض و جایگزینی ندارد تا انسان بگوید اگر آن را بدست نیاوردم لااقل به جایگزین آن رسیدم.
توضیح مطلب
انسانی که در دنیا زندگی میکند وقتی مال یا سرمایهای را از دست میدهد به دنبال عوض و جایگزین آن است؛ برای مثال اگر خانهای را میفروشد در پی گرفتن جایگزین و عوض آن است و به کمتر از آن هم راضی نمیشود. به خصوص اگر از کالاهای گران قیمت و با ارزش مانند طلا باشد که با ترازوهای مخصوص آنرا وزن میکند تا مبادا مقداری کم یا زیاد شود.
این موازنه و مقابلۀ کالا به کالا و یا پول از قوانین عاقلانۀ زندگی دنیوی است.
در مورد خود دنیا نیز همینطور است یعنی انسانها عمر خود را ثمن تحصیل دنیا قرار میدهند و به عبارت دیگر در این معامله عمر و زندگی خود میدهند تا دنیا را به دست آورند.
آیا این معاوضۀ دنیا با عمر عاقلانه و صحیح است یا خیر؟ موضوعی است که باید در جای دیگری به آن پرداخت.
اما در مورد آخرت چه؟ آیا آن هم جایگزین دارد که اگر آن را از دست دادیم به عوضش دلخوش باشیم؟!
به راستی اگر کسی نعمتهای بهشتی و خشنودی پروردگار را نتوانست تحصیل کند، به غیر جهنم و عذاب الهی چه چیزی نصیبش میشود. برای همین است که آخرت هیچ عِوض و جایگزینی ندارد، وکسی که آن را ازدست داده است در واقع همه چیز را به باد فناء داده است.
اگر کسی در این موضوع خوب تفکر کند، شوقِ به آخرت در وجودش زیاد میشود، و تمام تلاش خود را به کار میگیرد تا بتواند آخرتِ بی بدیل را به شایستگی آباد کند، آخرتی که اگر بر ساختن آن موفق نشد و آن را از دست داد، به هیچ وجه و با هیچ وسیلهای نمیتواند جبران کند.
به هر حال انسان در مقابل از دست دادن عمر و به دست آوردن دنیا، کمتر احساس خسارت میکند چون دنیا را جایگزین عمرش میداند و از این معامله نگرانی چندانی ندارد.
اما همین شخص در برابر از دست دادن آخرت ـ که هیچ چیز به دست نمیآورد و معاملهای پر ضرر را مرتکب میشود ـ نگران نیست و با غفلت تمام از کنار این خسارت غیر قابل جبران میگذرد.
مطلب مهم و قابل توجه همین است که عمر انسان و سرمایهای که خدا در اختیارش گذاشته، فوق دنیا ارزش دارد و اگر کسی گمان کند که در مقابل دادن عمر، دنیا را کسب نموده، متوجه خسران و ضررش نیست و بسان کودکی میماند که قطعهای طلا را از او میگیرند و با شکلاتی معاوضه میکنند.
پس معاوضۀ عمر انسان با دنیا اگر چه اشتباه است اما بالاخره دو چیز با یکدیگر تعویض میشوند اما در مقابل آخرت هیچ ثمن و پاداشی و مقابلهای وجود ندارد تا بتوان معاوضهای صورت داد!
امیرالمؤمنین((علیهالسلام)) فرمودند:
«لَیْسَ عَلَی الْآخِرَةِ عِوَضٌ وَ لَیْسَتِ الدُّنْیَا لِلنَّفْسِ بِثَمَنٍ»[1] یعنی دنیا جایگزین آخرت نیست و برای نفس انسان نیز ثمن محسوب نمیشود.
امام(علیهالسلام) در جملۀ اول از این روایت، اعراض و رویگردانی از آخرت را برای ما گوشزد میکنند که مراقب باشید آخرت را به چیزی نفروشید. و در جمله دوم به اشتباهی که مردم پی در پی مرتکب آن میشوند و نفسشان را با دنیا معاوضه میکنند اشاره میکنند.
پس انسان عاقل با تفکر بر روی این موضوع در مییابد که اگر تمام سرمایهاش را در دنیا در راه کسب آخرت خرج کند و ثانیههای عمرش را در این راه صرف نماید و زحمتهایی را نیز در این راستا متحمل شود، چیزی از دست نداده بلکه مایۀ سعادت اخروی خود را فراهم آورده است.
13. یاد آخرت مشوق انسان به عمل صالح و دوری از گناه
سیزدهمین عامل برای ایجاد شوق آخرت، توجه به این است که یاد آخرت مشوق انسان به عمل صالح و باعث دوری از گناه است.
فطرت انسان به گونهای قرار داده شده که خواهان عمل صالح است و از اعمال زشت و ناپسند گریزان.
عدهای نیز که به دنبال گناه و معصیت هستند و از آن هم لذت میبرند اگر به فطرت و عقل خود مراجعه کنند میفهمند که کارشان اشتباه است.
به هر حال ترغیب و شوق به آخرت و انجام عمل صالح، و نفرت از گناه و کارهای زشت عوامل گوناگونی دارد که یکی از بهترین آن عوامل یاد آخرت است. در واقع یاد آخرت، توجه به مرگ و قیامت، حضور در تشییع جنازه و مجالس ترحیم، و حاضر شدن بر مزار و قبور اموات به خصوص اگر با تفکر همراه باشد انسان را به طور مطلوبی به خدا نزدیک میکند.
بنابراین داروی دردهای روحی ما در یاد مرگ و آخرت نهاده شده است.
در کتاب غررالحکم از وجود مبارک امیرالمؤمنین(علیهالسلام) نقل میکند که فرمودند: «ذِکْرُ الْآخِرَةِ دَوَاءٌ وَ شِفَاءٌ»[2] و «ذِکْرُ الدُّنْیَا أَدْوَأُ الْأَدْوَاء»[3] یعنی یاد آخرت دوا و شفا است و یاد دنیا بدترین دردها است.
در دعای شریف کمیل نیز میفرمایند: «یا مَنِ اسْمُهُ دَواءٌ وَ ذِکْرُهُ شِفاءٌ» یعنی ای کسی که نامش دواء و یادش شفا است.
توجه فکری به آخرت
گاهی اوقات هم انسان چیزی به زبان نمیآورد اما همواره یاد خدا و آخرت در ذهن و فکر او موج میزند و آن را نورانی میکند. در این صورت نیز یاد مرگ تأثیر خود را بر انسان خواهد گذاشت.
و باز فرمودند: «اِجْعَلْ هَمَّکَ لِمَعَادِکَ تَصْلَحْ»[4] یعنی تلاش خودت را برای معاد قرار ده تا صالح شود.
در روایت دیگری میفرمایند: «طُوبَى لِمَنْ ذَکَرَ الْمَعَادَ فَاسْتَکْثَرَ مِنَ الزَّادِ»[5] یعنی خوشا به سعادت کسی که آخرت را یاد کرد و در نتیجه توشۀ خودش را زیاد نمود.
14. یاد آخرت مانع از لهو و لعب
از عوامل دیگری که باعث جای گرفتن حب آخرت در دل انسان است توجه به مانعیت یاد آخرت از لهو و لعب است.
منظور از «لهو» و«لعب»
منظور از بکار بردن کلمۀ «لهو» و «لعب»، گناه و معصیت نیست زیرا موضوع گناه در مباحث قبلی مطرح شد.
بلکه مراد کارهای بازیچه ای است که اوقات انسان را بیهوده پر میکند.
اگر انسان قصد داشت کار خوب و با ارزشی را انجام دهد اما کار خوب دیگری را که ارزش کمتری داشت با آن معاوضه کرد و با پرداختن به کار دوم، از انجام عمل مهمتر غافل ماند و خسران دید، به کار و عمل دوم لهو گویند.[6]
این عمل اگر چه خوب است، نتیجه هم دارد، عقلاء نیز آن را انجام میدهند اما چون انسان را از کار مهمتری باز داشته، لهو میشود.
برای مثال کسی است که نماز اول وقت را به خاطر خواندن کتاب دینی به تأخیر بیندازد، مطالعۀ کتاب دینی اگرچه مطلوب است اما چون با نماز اول وقت معارضه میکند،کار لهوی است. در حالی که همین کتاب خواندن اگر قبل از اذان بود و با کار بهتری تعارض نداشت عمل خوب و مطلوبی بود.
خداوند متعال نیز در قرآن کریم میفرماید: «إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»[7] یعنی زندگی دنیا لهو و لعب است و انسان را از آخرت غافل میکند. اگر چه منافعی را برای انسان دارد اما چون او را از موضوع مهمتری باز میدارد مضر است.
کلمۀ «لعب» نیز به معنای بازی و سرگرمی است. و به کاری گویند که اصلاً خودش مقصد و هدف عقلاء نیست؛[8] مانند انسان بزرگی که فیلم کودکان تماشا میکند.
تفاوت لهو و لعب
تفاوت لهو و لعب در همین است که «لهو» کار مفیدی است که در موقعیت مناسب خود انجام نگرفته باشد. اما «لعب»، کاری است که از اصل بیهوده و بی فایده است و وقتی عقلاء کسی را مشغول کار لعبی میبینند مذمتش میکنند.
مثالها
به دلیل اهمیت بحث (لهو و لعب) و تفهیم جایگاه عملی آن در زندگی مثالهایی را ذکر مینماییم.
ـ کسی که در شب قدر وقت خود را به بطالت میگذراند و با این که در طول سال همین یک شب چنین فضیلتی دارد که هر ساعت آن معادل چند سال است[9] اما باز وقت خود را در امور بیهوده تلف میکند و به راحتی چندین ساعت از وقت خود را در میهمانی سپری میکند ویا با کار های دیگر از اعمال اصلی باز میماند. اگر کارهایی که به جای عمل صالح و اعمال شب قدر انجام دهد کارهای مفیدی باشد «لهو» و اگر اساساً بیفایده باشد «لعب» است.
ـ کسی که به پنج ساعت تفریح نیاز دارد اما شش ساعت برای آن وقت میگذارد، آن یک ساعت اضافی اگر مفید باشد و او را از کار مهمتری باز دارد «لهو» است و اگر بی فایده باشد لعب است.
ـ خواب مورد نیاز هم همینطور است اگر برای مثال به هفت ساعت خواب نیاز داشته باشد و بیشتر از آن بخوابد آن مقدار زیادتر، یا «لهو» است و یا «لعب».
ـ در شب جمعه که از بهترین شبهای عمر انسان است[10] و لحظه به لحظۀ آن غنیمت است ساعات زیادی از وقتش را صرف میهمانی و یا شرکت در جلسۀ عقد و عروسی و... میکند در حالیکه میتواند با وقت بسیار کمی، هم دعوت صاحب خانه را پاسخ بگوید و هم از دقایق با ارزش شب جمعه استفاده کند.
ـ کسی غذایی را برای فایده و خواصش میل میکند اگر بیش از اندازۀ مورد نیاز مصرف کرد دچار لهو و لعب میشود.
ـ انسان دیگری هم غذایی را فقط به خاطر طعم و مزهاش میخورد. اگر هیچ بهرهای از خواص آن نبرد در این صورت مرتکب «لعب» شده است.
ـ در نگاه کردن نیز همینطور، لهو و لعب مصادیق فراوانی دارد و برای همین، رعایت آن کار بسیار دشواری است.
ـ در شنیدنیها هم اگر چه به مراتب آسانتر از دیدنیهاست و انسان آسانتر میتواند کاری کند که فقط مطالب مفید را بشنود و در مقدار هم دقت کافی داشته باشد، اما باز هم لهو و لعب راه دارد و بسیاری از شنیدههای ما در یک روز از مصادیق لغو است.
ـ در صحبتکردن، پوشیدن لباس و ... و بالآخره در تمام افعال و حرکات انسان این دو آفت مخرب راه دارد.
انسان عاقل و دوری از لغو
سیرۀ عملی عقلاء نه تنها بر ترک حرام و دوری از گناه بوده است بلکه همواره سعی مینمودند از کارهای لغو نیز پرهیز نمایند، تا جایی که کارِ بدون دلیل را مانند سم کشنده میپنداشتند و از آن دوری میجستند.
امام زمان (علیهالسلام) نیز به مرحوم آیت الله مرعشی نجفی مرعشی(رحمةاللهعلیه) در تشرفی فرموده بودند: «چای از فضولات است و ما از آن بریء هستیم» آیتالله مرعشی (رحمةاللهعلیه) میفرمودند: من هرگاه میخواستم چای بخورم این جمله در ذهنم تداعی میشد و بدنم میلرزید (یا مو به بدنم راست میشد).
انسان کامل و زندگی حکیمانه
انسان حکیم کسی است که تمام کارهایش بر اساس دلیل است و بدون دلیل و حکمت کاری را انجام نمیدهد.
این شخص در تمام اعمال و حرکاتش، در خوردن، خوابیدن، نگاه کردن، شنیدن و تمام کارها، با استدلال حرکت میکند و هیچ کار لغو و بیهودهای از او سر نمیزند. به همین خاطر تمام کارهای انسان حکیم، محکم و عاقلانه است. اما انسانهای معمولی برخی از کارهایشان عاقلانه و برخی دیگر بیدلیل است.
ما نیز در غالب اوقات اگر بخواهیم کار بزرگی انجام دهیم، عاقلانه و براساس دلیل انجام میدهیم؛کارهایی مانند خرید و فروش های سنگین و یا ازدواج و... ولی برای کارهای کوچک اهمیت آنچنانی قائل نیستیم و چه بسا آنها را به همین دو آفت آلوده میکنیم.
پوشیده نیست که اگر اهمیت این بحث برای انسان آشکار شود، و ما بر جایگاه بلند و مؤثر این موضوع در زندگی دنیوی و اخروی خود، به خوبی واقف شویم، شوق به حکیم بودن در درونمان شعله میکشد و انگیزۀ خوبی به ترک کارهای لغو پیدا میکنیم.
حکمت یا «خیر کثیر»
قرآن کریم نیز در این باره میفرماید: «وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً»[11]؛ «و کسى که به او حکمت داده شود حقاً که خیرى فراوان داده شده».
منظور از «خیرکثیر» در آیۀ شریفه این است که انسان حکیم، و تمام افکار و اعمال و حالاتش بر مبنای دلیل و برهان باشد.
از افکاری که در ذهنش مرور میکند تا اعمالی که با اعضائش انجام میدهد حتی در حد تکان دادن دست، برخاستن، نشستن، مکان نشستن، نوع نشستن و... و بالاخره در همه چیزش حکمت حاکم است.
نتیجۀ بحث
پس یاد آخرت حکمت را برای انسان به ارمغان میآورد و امور انسان را اصلاح میکند. و یاور بسیار خوبی در مسیر پر فراز و نشیب رسیدن به کمالات الهی است. و اگر کسی مرگ و آخرت را در زندگی فراموش نکند به آسانی از کار های لغو و بیهوده صرف نظر میکند.
امیرالمومنین (علیهالسلام) نیز در خطبه هشتاد و چهار نهجالبلاغه میفرمایند: «أَمَا وَ اللَّهِ إِنِّی لَیَمْنَعُنِی مِنَ اللَّعِبِ ذِکْرُ الْمَوْتِ» یعنی به خدا قسم یاد مرگ جلوی کار لعب را از من میگیرد.
و در جای دیگر میفرمایند: «مَنْ أَحَبَ الدَّارَ الْبَاقِیَةَ لَهِیَ عَنِ اللَّذَّاتِ»[12] یعنی کسی که دار قیامت را دوست دارد از لذتهای دنیا کناره میگیرد.
به هر حال در این دنیا هر کس به اندازۀ درک و عقل خود تکلیف دارد و در قیامت هم بر همین مبنا مورد مؤاخذه واقع میشود.
از مرحوم شیخ حسنعلی اصفهانی نقل کردهاند که فرموده بودند: به من ایراد میگیرند که تو که به آخرت یقین داشتی، چرا در دنیا میخندیدی!؟
البته معنای این جمله افراط و تفریط در خندیدن نیست و انسان وظیفه شناس در مواقعی که باید مزاح کند و یا بخندد به همان اندازه میخندد. بلکه منظور قهقهههای شیطانی است[13] که گویای غفلت انسان است.
استشهاد قرآنی
در بهشت که جایگاه ابدی انسانهای مؤمن و شایسته است نیز هیچ لغوی راه ندارد که در چند جای قرآن مورد اشاره واقع شده است. و از جمله در سورۀ واقعه میفرماید: «لا یَسْمَعُونَ فیها لَغْواً وَ لا تَأْثیماً»[14]؛ «در آن بهشتها هرگز سخنى لغو و گناهآور نمىشنوند».
إن شاء الله همۀ ما بتوانیم عمر مفیدی را از این جهت داشته باشیم و حد اکثر استفاده را از این لحظات با ارزش بنماییم.
«الحمدلله رب العالمین»
[1]. غررالحکم و دررالکلم/ص559.
[2]. غررالحکم و دررالکلم/ص370.
[3]. همان.
[4]. غررالحکم و دررالکلم/ص134.
[5]. غررالحکم و دررالکلم/ص430.
[6]. «اللَّهْوُ: ما یُشْغِلُ الْإنْسانَ عَمّا یَعْنِیهُ وَ یُهِمُّهُ» مفردات ألفاظ القرآن/ص748.
[7]. محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم، 36.
[8]. «لَعِبَ فُلانٌ: إذا کانَ فِعْلُهُ غَیْرَ قاصِدٍ بِهِ مَقْصَداً صَحِیحاً» مفردات ألفاظ القرآن/ص741.
[9]. قالَ اللهُ تعالی: «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر»؛ «شب قدر از هزار ماه بهتر است» قدر، 3.
[10]. «وَ رَوَى أَبُو بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهالسّلام أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَیُنَادِی کُلَّ لَیْلَةِ جُمُعَةٍ مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ مِنْ أَوَّلِ اللَّیْلِ إِلَى آخِرِهِ أَ لَا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ یَدْعُونِی لآِخِرَتِهِ وَ دُنْیَاهُ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَأُجِیبَهُ أَ لَا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ یَتُوبُ إِلَیَّ مِنْ ذُنُوبِهِ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَأَتُوبَ عَلَیْهِ أَ لَا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ قَدْ قَتَّرْتُ عَلَیْهِ رِزْقَهُ یَسْأَلُنِی الزِّیَادَةَ فِی رِزْقِهِ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَأُوَسِّعَ عَلَیْهِ أَ لَا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ سَقِیمٌ یَسْأَلُنِی أَنْ أَشْفِیَهُ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَأُعَافِیَهُ أَ لَا عَبْدُ مُؤْمِنٌ مَحْبُوسٌ مَغْمُومٌ یَسْأَلُنِی أَنْ أُطْلِقَهُ مِنْ حَبْسِهِ فَأُخَلِّیَ سَرْبَهُ أَ لَا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ مَظْلُومٌ یَسْأَلُنِی أَنْ آخُذَ لَهُ بِظُلَامَتِهِ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَأَنْتَصِرَ لَهُ وَ آخُذَ لَهُ بِظُلَامَتِهِ قَالَ فَمَا یَزَالُ یُنَادِی بِهَذَا حَتَّى یَطْلُعَ الْفَجْرُ»؛ «أبو بصیر از امام صادق(علیهالسلام) روایت کرده که آن حضرت فرمود: همانا خداوند تبارک و تعالى هر شب آدینه از فراز عرش جلال خویش از آغاز شب تا شبگیر (سحرگاه) ندا میدهد (یعنى فرشتهاى از ملائکه که از طرف خداوند متعال ندا سر میدهد) آیا بنده مؤمنى نیست که پیش از بر دمیدن صبح از من خواهشى براى آخرت یا دنیاى خویش داشته باشد، تا التماس و خواسته او را برآورده سازم؟ آیا بنده مؤمنى نیست که پیش از برآمدن صبح برخیزد و بر آستان من از گناهان خویش توبه آورد تا او را اجابت کنم؟ و گناهانش را بیامرزم؟ آیا هیچ بنده مؤمنى نیست که روزیش را تنگ کرده باشم، و او پیش از طلوع صبح دست بدعا بردارد و از من درخواست کند که روزیش را فراخ گردانم، و من روزى او را زیاده گردانم (و همان شب هنگام که هنوز صبح سر نزده خواهش او را اجابت کنم) آیا هیچ بنده مؤمنى نیست که بیمار باشد و پیش از دمیدن صبح از من شفاى خویش طلبد، و من خواسته او را اجابت کرده و وى را عافیت و تندرستى عطا نمایم. آیا هیچ بنده مؤمنى نیست که در بند زندان و اندوه گرفتار باشد و پیش از طلوع صبح از من درخواست کند که او را از گرفتارى رهائى بخشم و من او را از حبس و اندوه رهائى بخشم و خاطرش را آسوده گردانم، آیا بنده مؤمنى نیست که بر او ستم رفته باشد و پیش از دمیدن صبح از من درخواست و دادخواهى از ظالم کند؟ و من او را یارى کرده و داد او از ستمکار بستانم و حقّ او را به وى باز رسانم، آن حضرت فرمود: این ندا پیاپى از سوى خداوند متعال میرسد تا هنگامى که صبح بردمد.» منلایحضرهالفقیه/ج1/ص420.
[11]. بقره، 269.
[12]. غررالحکم و دررالکلم/ص625.
[13]. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسلام)، قَالَ: «الْقَهْقَهَةُ مِنَ الشَّیْطَانِ» اصولکافی (ط – الإسلامیة)/ج2/ص664.
[14]. واقعه، 25.