بسم اللّه الرحمن الرحیم

موضوع: حب آخرت 5

تاریخ: 17شهریور1387؛ 6رمضانالمبارک1429

مکان: اصفهان، حوزه‌علمیه ملاعبدالله

موضوع بحث پیرامون ایجاد و تقویت حب آخرت در وجود انسان بود که چهارده عامل آن را مورد بررسی قرار دادیم.

1. حرکت به‌سوی نعمتهای بزرگ الهی.

 2. آخرت، محل دریافت رضوان الهی.

 3. قیامت دار قرار.

 4.ورود به آخرت عامل یقین به آن.

 5. لذت‌های ناب و بی‌غصه.

  6. آخرت باطن دنیا.

  7.آخرت، مراد پروردگار عالَم.

  8. حریص به آخرت مالک و حریص به دنیا هالک است.

  9. آخرت تجلی‌گاه فوز و رستگاری و سعادت انسان.

 10. طالب آخرت، دنیا طالب اوست.

 11.  حیات آخرت، حیات واقعی.

 12. آخرت، گوهری بدون جایگزین.

 13. یاد آخرت مشوق انسان به عمل صالح و دوری از گناه.

 14. یاد آخرت مانع از لهو و لعب.

 

15ـ تحقق هدف خلقت در آخرت

مقدمه

خداوند متعال از خلقت انسان در دنیا هدفی قرار داده است که جایگاه تحقق آن هدف، آخرت است و چون انسان همیشه برای رسیدن به هدف شوق خاصی دارد، اگر فهمید هدف خلقت او در آخرت محقق می‌شود، شوق به آخرت پیدا می‌کند.

توضیح مطلب

آنچه عقل انسان حکم می‌کند این است که خلقت انسان در این دنیا دارای هدف و مقصدی خاص بوده و بیهوده آفریده نشده است. قانون هدفمندی، نکته‌ای است که در تمام افعال و حرکات انسان راه دارد و ما انسان‌ها در زندگی روزمرۀ خود، تمام کارهایمان را، به منظور رسیدن به هدف خاصی انجام می‌دهیم.

برای همین است که وقتی کسی را مشغول انجام کاری دیدیم از او سؤال می‌کنیم که هدف تو از این کار چیست؟ و در پاسخ انتظار بیان هدفی مطلوب را داریم.

  به عبارت دیگر وقتی انسان عاقلی کاری را انجام می‌دهد، بیننده با یقین به اینکه او عاقل است و شخص عاقل برای انجام کارهایش مقصدی دارد، از او سؤال می‌کند مقصدت چیست؟ و چه هدفی را دنبال می‌نمایی؟ ما انسان ها وقتی در مورد کارهای عادی و روزانۀ خود چنین سؤالی را به جا می‌دانیم و انتظار هدفمند بودن کارهای روزمرۀ زندگی را از یکدیگر داریم، به طور یقین هدفمندی نظام احسن خلقت و مخلوقات آن را نیز که خالق عالم و حکیم و توانایی دارد، امری معقول دانسته، و تصور پوچی و عبث بودن آن را، تصوری غلط و غیر قابل قبول می‌دانیم .

استشهاد قرآنی

1ـ آیۀ 11 از سورۀ مؤمنون

خداوند متعال در آیۀ 115 از سورۀ مؤمنون با حالت استفهام انکاری انسان‌ها را مورد خطاب قرار می‌دهد و می‌فرماید: «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون‌»؛ «پس آیا گمان کرده‌اید که شما را بیهوده آفریده‌ایم و شما هرگز به سوى ما بازگردانده نمى‌شوید؟!»

 این استفهام و سؤال خداوند متعال از مردم را استفهام انکاری گویند؛ یعنی این چه فکر و عقیده‌ایست که در مورد هدف خلقت عالم دارید (که عبث و بیهوده است)، در حالی که در مورد کارهای عادی خودتان چنین اعتقادی ندارید؟!

سپس در ادامۀ آیه می‌فرماید: آیا گمان می‌کنید که قیامتی در کار نیست و به خدا رجوع نمی‌کنید. توجه به ارتباط این دو جمله از آیۀ شریفه با یکدیگر، انسان را به تحقق هدف خلقت در آخرت رهنمون می‌سازد چرا که این دو جمله در یک آیه ذکر شده که جملۀ اول در مورد هدف خلقت، وجملۀ دوم درمورد قیامت است.

در منطق قانون زیبایی به نام عکس نقیض وجود دارد به این صورت که اگر دو جملۀ صادق و راست داشته باشیم که بین آنها ترتیب باشد و جای آن دو را عوض کنیم و مثبت و منفی بودن آن را نیز تغییر دهیم، باز جمله صادق و راست است. در آیۀ شریفه نیز اگر جای این دو جمله عوض شود، و قید مثبت و منفی آن هم جابجا شود باز هم معنای آن صحیح و صادق است و معنای جمله این می‌شود که هر کس به رجوع انسان به خدا در قیامت اعتقاد دارد به هدف‌مندی خلقت انسان نیز معتقد است. بنابراین این آیه همان منظوری که ما از بیان عامل پانزده داشتیم را ذکر نموده که آن تحقق هدف خلقت انسان در قیامت است.

منکر هدف خلقت، منکر آخرت

از آنچه عنوان شد آشکار می‌شود که منکرین هدف خلقت انسان، منکر قیامت هم هستند و هر کس معتقد به  قیامت است معتقد به هدف‌مندی انسان در دنیا نیز هست.

2ـ آیه 44 سورۀ نازعات

خداوند متعال در آیه 44 سورۀ نازعات می‌فرماید: «إِلى‌ رَبکَ مُنْتَهاها»؛ «نهایت (کار) آن [قیامت] به سوى پروردگار توست».

  آیۀ شریفه هدف خلقت انسان را وصل شدن به خدا ذکر می‌کند و جایگاه این وصل را نیز آخرت می‌داند. یعنی  انسان از دنیا در حرکت است تا نهایتاً در آخرت به خدا برسد.

3ـ آیۀ 2 از سورۀ ملک

سورۀ ملک آیۀ دو می‌فرماید: «الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»؛ «همان (خدایی) که مرگ و زندگى را (براى شما آدمیان) پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید». در این آیه نیز هم مرگ و هم حیات را با هدف خلقت انسان مرتبط می‌داند.

احسن (بهتر) یا اکثر (بیشتر)

آنچه در تفسیر این آیه باید به آن توجه کرد معنای «أَحْسَنُ عَمَلاً» است. منظور از عبارت «أَحْسَنُ عَمَلاً» کثرت و زیادی عمل نیست، یعنی خداوند متعال نمی‌خواهد انسان‌ها را بیازماید تا به کسانی که بیشترین عمل را انجام می‌دهند بها و پاداش دهد بلکه به دنبال بهترین عمل است. 

احسن( نیکوتر) یعنی اخلص (خالص‌تر)

سؤالی که پاسخ به آن در این مقام شایسته است این است که ملاک تشخیص بهترین و نیکوترین عمل چیست؟ در پاسخ باید گفت که بهترین و نیکوترین عمل، خالص‌ترین آنها است،[1] عملی که انسان در مقابل آن هیچ چشم‌داشتی نداشته باشد و فقط برای رضای خدا آن را انجام دهد.

رعایت خلوص عمل

ناگفته پیدا است که یکی از کارهای بسیار مشکل، رعایت خلوص اعمالی است که انسان انجام می‌دهد. به طوریکه اگر خوب دقت ‌کند می‌فهمد که در مقابل انجام یک کار نیکو برای دیگران،‌ انتظار تشکر و قدردانی دارد و غافل می‌ماند از این که اگر انتظار تشکر داشت پاداش و مزد آن عمل هم همان تشکر می‌شود. وچیز دیگری نزد خدای متعال برایش نمی‌ماند. راه آزمایش خلوص در کارهایمان این است که آیا حاضریم کاری را بدون متوجه شدن شخص نیازمند برایش انجام دهیم؟!

شاعر نیز که می‌فرماید: «تو نیکی می‌کن و در دجله انداز» به تعبیر ما یعنی اگر نیکی کردی، منتظر جواب و پاداش مباش و مانند اینکه عملت را در آب می‌اندازی و آب آن را با خود می‌برد، رویت را برگردان. انسان مخلص همواره نسبت به وظیفه‌اش آگاه است و خدمت به دیگران را از وظایف خود می‌داند اگر چه خدمت به حیوان یا درختی باشد.

البته درجات خدمت به حسب مخدوم (کسی‌که به آن خدمت می‌کند) متفاوت است. بطوریکه خدمت به حیوان از گیاه با ارزش‌تر است و خدمت به انسان از حیوان پسندیده‌تر، به خصوص اگر این انسان مؤمن هم باشد و همچنین با فضیلت‌تر می‌شود اگر به والدین و یا عالم دینی باشد.

به هر حال وظیفۀ انسان خدمت است و باید مواظبت و تلاشش پیوسته به خالصانه بودن و خالصانه ماندن عمل باشد تا بتواند آن را برای آخرت ذخیره کند. برای اطمینان به خلوص عمل، همیشه بدون مزد مادی بودن کافی نیست، چه بسا کسی کاری را بدون گرفتن پول انجام می‌دهد اما باز هم خالصانه نیست. برای مثال گاهی کاری را انجام می‌دهد تا کسی را مرید و شیفتۀ خود کند و دوست دارد محل رجوع و اصلاح امور دیگران شود.

معلوم‌ می‌شود این شخص هنوز به پاداشی که خداوند می‌خواست در آخرت در مقابل این عمل به او عطا کند قانع نیست و می‌خواهد در دنیا هم نصیب و بهره‌ای داشته باشد.

داستانی تکان دهنده در مورد اخلاص

یکی از بزرگان که هنوز هم در قید حیات هستند در تهران به خاطر  عارضۀ قلبی (سکته) از دنیا رفتند و حدود بیست دقیقه بعد طبق نقل فرزندشان دو مرتبه زنده شدند. این جریان را خودشان برای آقای قرائتی نقل کرده بودند و گفته بودند: وقتی فوت شدم، و روح از بدنم خارج شد دو ملک را دیدم که به طرف من آمدند و یکی از آن‌ها نامۀ اعمالم را ـ که تمام ریز و درشت اعمالم در آن ثبت شده بود ـ گرفت.

یکی از آن دو پرسید: در دنیا چه‌کار کردی و چه آوردی؟ من فکر کردم و دیدم در دنیا جلسۀ فامیلی داشتیم و اقوام را دور هم جمع کرده بودیم و به آنها خدمت می‌کردیم. قرض الحسنه‌‌ای هم بین اقوام راه‌اندازی کرده بودیم و اینها خدمت خوبی بود. من هم همین را در جواب گفتم.

آن ملک از دیگری که پرونده در دستش بود پرسید که آیا این عمل در نامه عملش هست؟ ملک پاسخ داد: خیر، و من با شنیدن این جواب یک مرتبه تکان خوردم. دوباره سؤال کرد دیگر چه آوردی؟

گفتم: خیلی به مردم خدمت می‌کردم و مشکلاتشان را حل می‌کردم چون محل مراجعۀ مردم بودم. دوباره از او پرسید: آیا این کار در نامۀ عملش هست. و ملک دیگر با نگاه به پرونده ام پاسخ داد خیر! و بالاخره تمام آن کارهایی که فکر می‌کردم نجاتم می‌دهد گفتم اما هیچ کدام در آن پرونده ثبت نشده بود.

من که حیرت زده و نگران مانده بودم از این بیچارگی و حادثۀ ناگوار تکان خوردم و در همان حال شروع به فریاد زدن کردم و از روی حسرت می‌گفتم: پس من چه چیزی آورده‌ام؟ آیا محبت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را هم نیاوردم؟ آن ملک گفت: چرا محبت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را آورده‌ای.

گفتم محبت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را چه؟ و یکی یکی معصومین(علیهم‌السلام) را نام بردم. ملک در پاسخ گفت: این محبت‌ها نیز ثبت شده است. گفتم پس مزد این محبت‌ها را به من بدهید. در همان حال آن ملک به دیگری گفت: مزد او حیات و عمر مجدد است. تا این جمله از او شنیدم دیدم روح به بدنم بازگشت و دوباره زنده شدم در حالیکه اطرافیانم گریه می‌کردند.

پسرم که دید من تکان می‌خورم آمد و پرده را از روی من کشید. به او گفتم من در چه حالتی بودم؟ گفت: شما یک ربع است از دنیا رفته‌اید و بدنتان داشت سرد می‌شد. گفتم: آن صیحه‌ای را که زدم شما هم شنیدید؟ گفتند: نه ما چیزی نشنیدیم.

ایشان می‌فرمودند بعد از این اتفاق به فکر افتادم تا آخر عمرم به دنبال کار خالصانه باشم.

به هر حال رعایت اخلاص کار بسیار مشکل و مهمی است و باید مراقب بود تا اعمال ما مانند آبکشی نباشد که تا در آب است پر از آب باشد و وقتی از آب بالا کشیدند خالی شود. و در این راستا باید مراقب نفس اماره بود که همیشه در کمین‌گاه انسان است و از هر کجا بتواند ضربه‌ای به انسان وارد می‌کند.

ادامۀ سخن پیرامون هدف خلقت

خداوند فطرت انسان را به گونه‌ای آفریده است که دائماً شوق رسیدن به هدف در وجودش موج می‌زند. به طوریکه در راه رسیدن به هدف‌های مادی هم سر از پا نمی‌شناسد و این رغبت باعث می‌شود در رسیدن به مقاصد زمینی هم ـ مانند مسافرت به شهرهای دیگر ـ دائماً در حرکت باشد و هر چه قدر هم که بتواند سرعت خود را بیشتر می‌کند. اگر انسان عالِم شد و فهمید که هدف خلقتش در قیامت محقق می‌شود، شوق فراوانی برای رسیدن به آخرت درونش ایجاد می‌شود.

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در غررالحکم می‌فرمایند: «إِنَّکَ‌ مَخْلُوقٌ‌ لِلْآخِرَةِ فَاعْمَلْ لَهَا»[2] یعنی تو برای آخرت آفریده شده ای پس برای آن عمل کن! «إِنَّکَ لَنْ تُخْلَقَ لِلدُّنْیَا فَازْهَدْ فِیهَا»[3] یعنی برای دنیا خلق نشده‌ای پس در آن زاهد باش! زهد در دنیا معنایش دوری از دنیا نیست بلکه وابستگی نداشتن به آن است. یعنی به اندازۀ نیازت از دنیای حلال استفاده کن، و آنچه را باید از لباس و پوشاک و خوراک و مسکن و ازدواج و... داشته باشی در حد نیاز داشته باش  اما از دلبستگی به آن بپرهیز.

16. غنای روحی

از عوامل دیگر رغبت به آخرت  توجه به این نکته است که شوق به آخرت موجب غناء روحی می‌شود. غنای روحی یعنی انسان از جهت روحی بی‌نیاز شود و وابسته به کسی نباشد. در واقع این صفت ظرفیت انسان را زیاد می‌کند و موجب می‌شود تا شخص به راحتی از دنیا بگذرد.

 در مقابل کسانی که غناء روحی ندارند گاهی به چیزهایی پست و کم قیمتی وابسته‌اند. نشانۀ وابستگی آنها هم در هنگام تعارض آشکار می‌شود. یعنی هرگاه محبوب و خواستۀ آنها با کار بهتری تعارض کرد، باید دید کدام را ترجیح می‌دهد. مانند وقتی که نیازمندی از او لباسی را درخواست می‌کند و او لباس اضافه‌اش را به خاطر دلبستگی نمی‌دهد. به هر حال دلبستگی به دنیا درجاتی دارد و هر کس در درجه‌ای خاص به خود قرار دارد.

 برای مثال در هنگام سؤال نیازمند، شخصی اصلاً کمک نمی‌کند. فرد دوم با سختی و فشار کمک می‌کند و اگر چه تردید دارد اما بالأخره کمک می‌کند. نفر سوم به راحتی کمک می‌کند و چهارمی نیز چون به این کار عادت پیدا کرده است بدون فکر و به راحتی به دیگران کمک می‌کند.

کسانی که تصمیم به کمک کردن دارند در کیفیت آن تفاوت می‌کنند؛ مثلاً کسی لباس را به طرف نیازمند پرت می‌کند. دیگری می‌گوید بیا بردار و برو! شخص سوم با احترام و شایستگی کمک می‌کند. نفر دیگر دو دستی تقدیم می‌کند. و شخص پنجم در هنگام کمک کردن به فقیر، دستش را پایین دست او قرار می‌دهد تا دست فقیر بالای دست او قرار گیرد و خودش را پایین‌تر از فقیر حساب می‌کند. چرا که دست فقیر را دست خدا می‌داند و معتقد است کمک و خدمتش  به خدا می‌رسد نه به فقیر،[4] و در واقع دستور خدا را امتثال می‌کند. خدای مهربان را هم شاکر است که توفیق این کار خیر را به او عطا کرد. خداوند متعال نیز بشارت می‌دهد و می‌فرماید: «مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً»[5]؛ «کیست آن که به خداوند قرض الحسنه دهد» و با اینکه انفاق کننده به انسانی پول قرض می‌دهد اما خدای متعال می‌فرماید:  به من قرض می دهی.

کسی که غنای روحی دارد از نظر سطح زندگی پایین‌تر از دیگران قرار می‌گیرد، زیرا غنای روحی دارد نه غنای جسمی. برای مثال کسی که غنای روحی دارد اگر غذایی به او تعارف شود، کیفیت و کمیت آن برایش تفاوتی ندارد و شکر خدا را بجای می‌آورد. ولی آنکه غنای روحی ندارد اگر غذا مطابق میلش نباشد بهانه‌جویی می‌کند. و یا اگر استفاده کرد تشکر نمی‌کند و از نظر روحی فقیر است.

 کسی که غنای روحی داشته باشد گرسنگی برایش اهمیتی ندارد و اگر هیچ چیزی هم نداشته باشد طوری برخورد می‌کند که گویا همه چیز دارد و از اوضاع نیز بسیار راضی و خشنود است. انسان فقیری که غنای روحی ندارد گاهی با یک بیماری آن‌قدر ناراحت می‌شود که از شدت آن ممکن است سکته کند، اما کسی که غنای روحی دارد چند برابر بیشتر از بیماری های او را به راحتی تحمل می‌کند. پس یکی از عوامل شوق به آخرت غنای روحی است.

17. انسجام در کارها

عامل هفدهم برای ایجاد شوق به آخرت توجه به این مطلب است که شوق به آخرت موجب انسجام کارهای دنیوی انسان می‌شود و کارهایش به‌طور مناسبی انجام می‌گیرد و از پراکندگی و بی سر و سامانی خارج می‌شود. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) نیز در این باره می‌فرمایند: «مَنْ جَعَلَ کُلَّ هَمِّهِ لِآخِرَتِهِ ظَفِرَ بِالْمَأْمُولِ»[6]یعنی کسی که  تمام همتش را برای آخرت قرار دهد به آنچه آرزو دارد دست پیدا می‌کند.

پس یکی از راه‌های وصول و دست‌یابی به آرزوها، چه معنوی یا مادی، همت به آخرت است. یعنی اگر کسی خواهان مقامات بلند معنوی یا مدارج بالای علمی، و یا هر حاجت دیگری باشد می‌تواند از این راه به آن برسد و در واقع این روایت وصول به نتیجه را ضمانت می‌کند. این روایت در مورد انسجام کارها نیز بشارت می‌دهد یعنی با همت به آخرت کارهای دنیوی انسان منسجم و مرتب می‌شود و به آسانی انجام می‌پذیرد.

18ـ استکمال رزق

عامل هجدهم برای ایجاد شوق به آخرت، توجه به این مطلب است که شوق به آخرت رزق انسان را به طور کامل نصیبش می‌کند. این سه عامل در این حدیث نبوی از پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) آمده است که فرمودند: «مَنْ أَصْبَحَ وَ أَمْسَى وَ الْآخِرَةُ أَکْبَرُ هَمِّهِ جَعَلَ‌ اللَّهُ‌ الْغِنَى‌ فِی‌ قَلْبِهِ‌ وَ جَمَعَ لَهُ أَمْرَهُ وَ لَمْ یَخْرُجْ مِنَ الدُّنْیَا حَتَّى یَسْتَکْمِلَ رِزْقَهُ»

یعنی کسی که شب و روزش را در حالی سپری کند که آخرت بزرگترین همتش باشد خداوند نوعی بی نیازی در دل او قرار می‌دهد و کارهایش را جمع می‌کند و از دنیا بیرون نمی‌رود تا رزقش کامل شود. در مقابل آن نیز فرمودند: «وَ مَنْ أَصْبَحَ وَ أَمْسَى وَ الدُّنْیَا أَکْبَرُ هَمِّهِ جَعَلَ اللَّهُ الْفَقْرَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ شَتَّتَ عَلَیْهِ أَمْرَهُ وَ لَمْ یَنَلْ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا مَا قُسِّمَ لَهُ»[7]

یعنی هرکس صبح و شبش را طوری سپری کند که دنیا بالاترین مقصد او باشد، خداوند فقر را بین روی چشمش قرار می‌دهد، و کارهای زندگی او را هم پراکنده می‌کند، و از دنیا هم نایل نمی‌شود مگر آنچه برایش تقسیم شده است.

قرار دادن فقر بین چشمان، کنایه از این است که فقر از او غیر قابل تفکیک می‌شود و مانند انسان‌های بخیل نمی‌تواند به کسی کمک کند. در عامل 17 فرمودند: رزق کامل نصیبش می‌شود اما در این جا می‌فرماید فقط همان رزقی که مقدر است به او تعلق می‌گیرد. در جملۀ دوم هم می‌فرماید کارهای دنیوی‌اش متشتت و پراکنده می‌شود و مانند انسان‌های سر در گم می‌ماند. خدمت مرحوم آیت الله حکمت نیا بودم و ایشان در اثر سکته‌ای که کرده بودند بستری شده بودند.

پرسیدم حالتان چطور است؟ گفتند: الحمدلله مدتی است مهمان داریم، می‌آیند و می‌روند و ما هم از آن پذیرایی می‌کنیم (فکر کردم فامیل‌ها برای بیماریشان به عیادت می‌آیند) بعد گفتند مدتی است درد و بیماری میهمانم شده است!  

«الحمدلله رب العالمین»

 


[1]. قالَ علیٌ(علیه‌السلام): «مِلَاکُ‌ الْعَمَلِ‌ الْإِخْلَاصُ فِیهِ» غررالحکم و دررالکلم/ص702. - قالَ علیٌ علیه‌السّلام: «خَیْرُ الْعَمَلِ‌ مَا صَحِبَهُ الْإِخْلَاصُ»؛ «بهترین عمل آن است که اخلاص با او همراه باشد» غررالحکم و دررالکلم/ص355.

[2]. غررالحکم و دررالکلم/ص267.

[3]. همان.

[4]. قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه‌السّلام: «ضَمِنْتُ عَلَى رَبِّی أَنَّ الصَّدَقَةَ لَا تَقَعُ فِی یَدِ الْعَبْدِ حَتَّى تَقَعَ فِی یَدِ الرَّبِّ وَ هُوَ قَوْلُهُ‌ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقات» بحارالأنوار (ط - بیروت)/ ج‌93/ص129.

[5]. بقره، 245.

[6]. غررالحکم و دررالکلم/ص620.

[7]. بحارالأنوار (ط – بیروت)/ج70/ص104.

 

گروه بندی
کانال تلگرام - دروس کانال تلگرام - بیانات و اخبار