أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و الصلاه و السلام علی سید الانبیاء و أقدمهم، سیدنا و مولانا احمد ابی القاسم محمد، صلی الله علیه و علی أهل بیته المعصومین، لا سیما مولانا بقیه الله فی أرضه عجل الله تعالی فرجه و جعلنا من خیر أعوانه و أنصاره و من الطالبین لثار جده و جدته
صلوات الله و سلامه علیهما
آنچه پیش رو دارید متن سخنرانی حضرت آیت الله مهدوی حفظه الله است که در روز چهار شنبه ، 11/6/ 1388 مصادف با دوازدهم ماه مبارک رمضان، در مدرسهی علمیهی ملاعبدالله پیرامون صفت سخاوت و ایثار ایراد شده است که با توجه به ضیق وقت سعی شده است با حداقل تغییرات از حالت گفتاری به نوشتاری تبدیل شود.
موضوع صحبت پیرامون بحث ایثار بود که در جلسات گذشته مطالبی را عنوان نمودیم.
بحثی که در ادامهی جلسات قبل، باید به آن پرداخته شود راهکار های عملی و معالجهی ایثار است.
برای همین حدود چهل نکتهی علمی را در این راستا بیان مینماییم که توجه به آن موجب تقویت انگیزه شده و عزم انسان را برای تحصیل صفت ایثار جزم میکند اگرچه در راه تحصیل آن متحمل سختیهای فراوانی شود.
در پایان بحث نیز به سه راه کار عملی برای تحصیل ایثار عرض مینماییم.
آنچه در جلسهی قبل به صورت اجمالی به آن اشاره نمودیم این بود که مساوات و مواسات در درجهی پایینتری نسبت به ایثار قرار دارند زیرا در مساوات انسان نعمت را بین خود و دیگران بهطور مساوی تقسیم میکرد و در مواسات به دیگران یاری میرساند. اما انسان ایثارگر تمام آنچه را که دارد در اختیار دیگران قرار میدهد.
ایثار، آرزویی دست نیافتنی
در جلسات گذشته به روایتی از وجود مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم اشاره نمودیم که خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند : « سه چیز است که امکان ندارد کسی به آنها دست یابد و یکی از آنها مواسات است.» امکانی که در این روایت از آن بحث میشود ، امکان وقوعی است نه امکان عقلی؛ زیرا اگر تحصیل صفت مواسات عقلا ممکن نبود هیچ انسانی حتی اهل بیت علیهم السلام نیز توانایی دست یابی به آن را نداشتند در حالی که آنان نه تنها مواسات داشتند بلکه همواره در زندگی نسبت به دیگران ایثار میورزیدند. بنابراین اگر فرمودند تحصیل مواسات امکان ندارد، به طریق اولی تحصیل ایثار غیر ممکن خواهد بود، زیرا ایثار در درجهی بسیار بالاتری نسبت به مواسات قرار دارد.
با توجه به این نکته، سؤالی به ذهن انسان خطور میکند که اگر تحصیل مواسات و ایثار ممکن نیست پس بیان راهکار معالجه و تحصیل آن چه سودی دارد و در معالجه چه چیزی به دست میآید.
در پاسخ به این سؤال باید گفت اگرچه تحصیل صفت ایثار عادتاً ممکن نیست اما نزدیک شدن به آن در اختیار انسان هست و انسان اگرچه نمیتواند به نوک قله راه یابد و صفت ایثار را با تمام ابعادش پیدا کند اما میتواند به آن نزدیک شود.
البته درجات ایثار و کیفیت آن متفاوت است و به شدت کم و زیاد میشود. اختلاف درجات آن نیز بستگی به مقدار نیاز خود انسان، و همچنین بستگی به شخصی که به آن ایثار میشود دارد؛ مانند اهل بیت علیهم السلام که بعد از سه روز گرسنگی با اینکه به شدت به غذا نیاز داشتند اما تمام آن را به اسیری دادند که ایمان نداشت و به خدا کافر بود.
انصافاً ایثار نمودن در چنین موقعیتی که شخص ایثارگر انسان کافرِ اسیر را بر خود مقدم بیندازد نوعی معجزه است. اگر کسی نمیدانست سائلی که در روز سوم به خانهی امیرالمؤمنین علیه السلام مراجعه کرد کافر بود گمان میکرد سائل شخصیت بسیار بالایی داشته است که امام علیه السلام او را بر خود ترجیح دادند. اما شیرینی ایثار در این داستان در همین است.
حدیثی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند این است : « یَا عَلِیُّ ثَلَاثٌ لَا تُطِیقُهَا هَذِهِ الْأُمَّةُ الْمُوَاسَاةُ لِلْأَخِ فِی مَالِهِ وَ إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِهِ وَ ذِکْرُ اللَّهِ عَلَى کُلِّ حَالٍ » « یعنی سه صفت است که هیچ کس از امت من قدرت پیدا کردن آن را ندارد اول مواسات با برادران دینی در مال، دوم انصاف با مردم نسبت به خودش ( اگر چه در بعضی از موارد ممکن است اما دائمی نیست ) و سوم یاد پروردگار به صورت دائمی » [1]
آثار ایثار
در مورد معالجهی علمی ایثار، به آثار آن از دیدگاه روایات اهل بیت علیهم السلام مراجعه مینماییم.
1ـ ایثار اداء حق برادر مؤمن است.
2ـ ایثار نزدیک کنندهی انسان به پروردگار است و البته شدت قرب به خدا در ایثار، با عبادات دیگر بسیار متفاوت است.
3ـ ایثار سید الاعمال است .
4ـ ایثار موجب همسایگی با خداست. در روایتی آمده است که در قیامت ندا داده میشود: همسایگان خدا برخیزند! و در میان مردم عدهای بر میخیزند. به آنها خطاب میشود شما بدون حساب داخل بهشت شوید.
5ـ ایثار بینی شیطان را به خاک میمالد.
6ـ ایثار انسان ایثارگر را از آتش جهنم دور میکند و به بهشت جاوید هدایت مینماید.
7ـ ایثار رزق انسان را زیاد میکند اگرچه به ظاهر مال خود را به دیگری میدهد اما خداوند رزقش را زیاد میکند.
8ـ خداوند پشتوانهی تجارت انسان ایثارگر است و برای همین در هیچ معاملهای ضرر نمیکند.
9ـ دعای مؤمن پشتوانهی ایثارگر است و کسانی که به آنها ایثار شده است دائما او را دعا میکنند به خصوص اگر بدانند که او خودش نیازمند است.
10ـ یثار اداء زکات معنوی است.
11ـ ترحم پروردگار نصیب انسان ایثارگر میشود یعنی آن رحمتی که انسان درهنگام خروج از قبر و ورود به قیامت نیاز دارد به وسیلهی ایثار بدست میآورد.
12ـ ایثارگر با فضیلتترین مردم است.
13ـ ایثارگر با انفاق خود به دیگران صلهای به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم تقدیم مینماید و ارتباط او با فرد محتاج ارتباط با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است.
14ـ ایثار حقیقت ایمان است.
15ـ ایثار رأس العقل است، یعنی درک انسان ایثارگر بسیار بالاست برای همین عقل انسانهای عادی آنها را به ایثار دعوت نمیکند.
16ـ ایثار رأس الدین است، یعنی درجهی عالی دین ایثار است.
17ـ در ایثار عقل انسان ظاهر شده و نفس او به بند کشیده میشود.
18ـ خداوند بهترین عوض را به ایثارگر عطا میکند.
19ـ ایثار موجب کرامت نفس انسان میشود. [2]
20ـ انقطاع و دل کندگی انسان از دنیا بوسیلهی ایثار بدست میآید یعنی مصداق کامل و علمی زهد در ایثار است و حتی میتوان گفت ایثار نشانهی انقطاع انسان است یعنی اول روحیهی دل کندگی در وجود او قرار گرفته و سپس در عمل به ایثار تبدیل میشود.
21ـ ایثار مایهی رشد انسان است.
22ـ ایثار انسان را به قویترین انسانها تبدیل میکند چراکه شخص ایثارگر باید با قدرت بسیار زیاد بر هوای نفسش غالب شود و تمام موانع را از سر راه ایثار بردارد.
23ـ ایثارگر شجاع ترین مردم است.
24ـ ایثار شریفترین و با ارزشترین احسانها است و چیزی بالاتر از آن وجود ندارد.[3]
25ـ ایثار بالاترین احسانها است.[4]
26ـ ایثار بهترین احسانهاست. [5]
27ـ آخرین هدفِ احسان، ایثار است.[6]
28ـ بالاترین رتبهی کرم ایثار است.[7]
29ـ ارزشمندترین عبادتها ایثار است.[8]
30ـ ایثارگر برترین سرور است و بر دلها حکومت کرده و بسیاری از مردم او را دوست میدارند. ایثار بالاترین سیادت است. زیرا ایثارگر خود را فدای دیگران میکند و برای همین دیگران هم برای جانفشانی در محضر او حاضرند. [9]
31ـ بالاترین رتبهی ایمان ایثار است.[10]
32ـ خلق و خوی انسانهای نیکوکار ایثارگری است. [11]
33ـ خلق و خوی انسانهای برگزیده و نمونه (ویا عادت آنها) ایثار است. [12]
34ـ ایثارگر مورد مغفرت پروردگار است و خداوند گناهانش را پاک میکنند.
35ـ ایثارگر، انسانهای حر و آزاد را عبد خود میکند یعنی انسان مالک دلهای مردم میشود.[13]
36ـ انسان ایثارگر، استحقاق مفتخر شدن به لقب کریم را دارد.[14]
37ـ ایثار گوهر کریم بودن افراد را آشکار میکند. [15]
38ـ ایثارگر در مروت و مردانگی مبالغه میکند یعنی بیش از حد متعارف جلو میرود. زیرا میتوانست با مواسات و یا انصاف با دیگران معاشرت کند اما ایثار نموده تمام آنچه را دارد به دیگران میدهد نه نصف یا کمتر و یا بیشتر از آن را. [16]
39ـ ایثار به انسان شایستگی فضیلت و برتری را عطا میکند. [17]
40ـ بهترین چیزی که انسان انتخاب میکند ایثار است.
41ـ خشنودی پروردگار در ایثار نهفته است. این اثر از آیهی207 سورهی بقره به دست میآید.
شأن نزول این آیه، در مورد امیرالمومنین علیه السلام به خاطر جانفشانی ایشان در لیله المبیت است.
قرآن کریم میفرماید: « وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ » یعنی « و از مردم کسی هست که جان خود را براى خشنودى خداوند مىفروشد (در راه خدا جانبازى مىکند، مانند على علیه السّلام که در شب هجرت در جاى پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله خوابید)، و خداوند به بندگان دلسوز و مهربان است.»
امیر المومنین علیه السلام در آن شب، به جای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خوابیدند و جان مبارکشان را در معرض مرگ قرار دادند و به تعبیر قرآن کریم جان خود را به خدای متعال فروختند و در إزای آن خشنودی پروردگار عالم را خریدند.
انسانی که چیزی را به کسی میفروشد دیگر مالک آن نیست. امام علیه السلام که جان خود را به خدای متعال فروختند دیگر مالک جان خود نبوده و جانشان خدایی شد و برای همین کسی که با این شخص مبارزه کند در واقع با خدا مبارزه کرده است.
خدای متعال در دوجای قرآن کریم به این مطلب اشاره نموده و میفرماید: « وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ » یعنی « خدا شما را از خود بر حذر مىدارد » . لذا مراقب باشید با نفس خدا در نیفتید. در تفسیر این آیه آمده است که منظور از « نَفس » در این آیه امیرالمومنین علیه السلام اند و این آیه با آیهی 207 سورهی بقره ارتباط دارد. یعنی امیر المومنین علیه السلام جان خود را به خدا فروختند و با این معامله خداوند مالک جان حضرت شد. برای همین در آیهی 28 از سورهی آل عمران، جان امیرالمومنین علیه السلام را جان خود معرفی کرده است.
شهدا نیز اینچنین اند که جان خود را به خدای متعال فروخته و او مالک جان آنان است و اگر کسی با آنها مبارزه کند در واقع با خدا مبارزه کرده است.
قرآن کریم سورهی توبه،آیهی 111 به این حقیقت اشاره کرده و میفرماید : « إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُون » یعنی « حقّا که خداوند از مؤمنان جانها و مالهایشان را خریدارى کرده، به بهاى آنکه بهشت از آن آنها باشد (و کیفیّت تسلیم متاع این است که آنها) در راه خدا مىجنگند پس مىکشند و کشته مىشوند. »
راهکار عملی تحصیل ایثار
در آخر این بحث به سه راهکار عملی ایثار اشاره مینماییم.
1ـ تکرار سخاوت
اولین راهی که برای تحصیل ایثار وجو دارد همان تکرار سخاوت است. چرا که سخاوت درجهی پایین تر از ایثار است و هر مقدار تکرار شود کم کم از سخاوت عبور کرده و به مرز ایثار نزدیک میشود.
البته سخاوت ها یکسان نیست زیرا همانطور که بیان شد انسان سخیّ مازاد بر زندگی خود را به دیگران میدهد و معلوم است که مقدار مازاد در افراد مختلف تفاوت میکند. یعنی مازاد درآمد کسی ممکن است هزار تومان بوده ولی در شخص دیگر صد هزار تومان باشد و همین تفاوت مقدار، در کیفیت سخاوت اثر میگذارد. بنا براین کسی که مازاد درآمد او بیشتر باشد و آن را به دیگران انفاق کند به درجهی ایثار نزدیک تر است و کم کم به جایی میرسد که نیاز خود را هم ندیده میگیرد و دیگران را مقدم میاندازد. البته این شخص ممکن است کسانی را مقدم بیاندازد که دچار گرفتاری بسیار شدید آبرویی یا مالی و یا جانی شده باشند و به نیازمندان پایین تر از این کمک نکند اما اگر باز هم به تکرار سخاوت بپردازد در نیاز های ضعیف هم دیگران را مقدم میاندازد.
2ـ تحمیل ایثار
راهکار دیگری که برای تحصیل ایثار میتوان مورد استفاده قرار داد، تحمیل ایثار است؛ یعنی انسان در بعضی از مواقع ایثار را به زور به خود ببندد. برای انجام این راهکار توجه به چند نکته ضروری است:
1ـ انسان مبتدی که روحیهی ایثار ندارد نمیتواند همیشه ایثار را به خود تحمیل نماید و باید در بعضی از مواقع آنرا به زور انجام دهد.
2ـ در مرحلهی اول از مقدار کم ایثار را آغاز کند. یعنی ابتدا از موارد اندک شروع نماید. مانند اینکه یک وعده غذای خود را ایثار کند و با این که خود گرسنه است، آنرا به انسان نیازمند بدهد.
3ـ در مدتی که ایثار را بر خود تحمیل میکند باید از نظر روحی به خود فشار بیاورد تا به نتیجه رسیده و آهسته آهسته به قلهی ایثار دست یابد.
ایثار احرار
معمولا انسان هایی که اهل عبادت هستند در طول انجام عبادت به مقدار ثوابی که در إزای عبادت از خدا میگیرند توجه دارد. مثلا سعی میکند نماز را برای ثوابش در مسجد خوانده، و یا آن را به صورت جماعت بخواند. وحتی در جماعت نیز تلاش میکند تا جماعت شلوغی باشد تا ثواب آن از حد شمارش خارج شود.
یا بعد از نماز حتما تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها را میگوید چون میداند که ثواب نمازِ با تسبیحات از هزار نماز بی تسبیحات بیشتر است.
اما عدهی اندکی هستند که در عبادت نیز ایثار میکنند یعنی در بندگی و عبادت خدا در گرو هیچ چیز نیستند و آزاد از هر مزد و پاداش و ثوابی، و فارغ از هرکسی عبادت را فقط برای انجام وظیفه انجام میدهند. میگوید : " من خدا و محبوب خود را پیدا کرده ام و فقط اوست که شایستگی بندگی کردن دارد و من با کمال بی لیاقتی در برابر او به رکوع و سجود میافتم که هستی مطلق و کمال مطلق او است ".
امیر المومنین علیه السلام به کسانی که عبادت را نه برای شوق بهشت و نه برای ترس از جهنم انجام میدهند احرار گویند.[18]
البته دست یافتن به این مقام کاری بس دشوار است و برای انسان های عادی بسیار مشکل است.
برای همین کسی که میخواهد تازه به این جایگاه وارد شود و خدا را در همهی موارد فقط برای خود او پرستش کند، باید در ابتدا از یک عمل کوچکی مانند یک سجده، و یا یک صلوات و یا بسم الله شروع کرده و نیت کنند که آن را فقط برای خدا انجام دهد و به او بگوید: " خدا یا من این بسم الله را فقط برای تو میگویم و در مقابل آن هیچ پاداش و ثوابی نمیخواهم ." اگر انسان از یک کار کوچک آغاز کرد کم کم میتواند نَفس خود را قانع کرده و به مراحل بالا تری برسد.
علت اینکه انسان در اثر این عمل میتواند آهسته آهسته به مقام اَحرار برسد این است که با انجام یک کار کوچک شیرینی و لذتی را در وجود خود احساس میکند و آن شیرینی او را به انجام اعمال بیشتری ترغیب میکند.
البته عقل او نیز در اثر چنین عملی بالا تر رفته و درک بهتری پیدا میکند و در اثر درک بهتر به انجام عبادات خالصانهی بزرگتری راضی میشود و بالآخره بر نفس حاکم شده و به نتیجهی دلخواه میرسد.
3ـ تبعیت از الگو
از راهکار های عملی دیگر برای تحصیل صفت ایثار، بهره مندی از عملکرد اهل بیت علیهم السلام و نگاه به تابلوی کمالی است که انسان های کامل آن را برای ما ترسیم کرده اند.
پیامبر اعظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله برا ی ما اسوهی حسنه هستند.
ما پیروان آن خاندانِ با کرامت، با بررسی و دقت در رفتارهای آنان و انجام مو به موی آنچه در مقام عمل از آنها بروز میکرد، میتوانیم خود را به کمالات نزدیک کرده و در رأس همهی آنها، صفت ایثار را در وجود خود پرورش دهیم. [19]
شخصی دید امیرالمومنین علیه السلام گریه میکنند. از ایشان پرسید : « چه چیز شما را به گریه در آورده است؟ اما علیه السلام فرمودند : هفت روز است میهمانی به منزل ما نیامده است و من میترسم که خدا مرا کوچکم کرده باشد! ».[20] یعنی میترسم از قدر و منزلتی که داشتم سقوط کرده باشم.
انسان وقتی به این تابلو نگاه میکند در وجود خود علاقهی زیادی برای میهمان داری و اطعام دیگران مییابد.
نگاه به تابلو و دام شیطان
البته نگاه به تابلوی اهل بیت علیهم السلام انسان را به کامل ترین عمل ها راهنمایی میکند اما در کنار آن، شیطان نیز انسان را وسوسه مینماید که چرا خود را با اهل بیت علیهم السلام مقایسه میکنی؟! امکان ندارد که " بتوانی به آنها برسی " و طوری این گونه مطالب را به ما الغاء میکند که ما از دستیابی به این صفت مأیوس شویم.
به راستی چه کسی میتواند مانند قمر بنی هاشم علیه السلام آنگونه ایثار کند که در اوج عطش در صحرای کربلا آب را تا نزدیک دهان مبارک بیاورند و دوباره آن را رها کرده و قطرهای از آن ننوشد؟!
تنها آسیبِ نگاه به زندگی اهل بیت علیهم السلام و اوصاف و کمالات آنها این است که انسان گاهی نا امید شده و میگوید " نمیتوانم به آنجا برسم ".
و برای همین معتقدم اگر زندگانی برخی از علمای بزرگ را در بحث ایثار بررسی کنیم اثرات آن بیشتر از نگاه به زندگی اهل بیت علیهم السلام باشد زیرا وقتی میفهمیم که فلان عالم بزرگ در کنار خودِ ما و در شهر ما و با همین شرایط، زندگی میکرده و شخصیت ایثارگری نیز بوده است، یقین میکنیم که ما نیز میتوانیم به این صفت دست پیدا کنیم.
حکایت انسان های سخاوتمند
داستان ابوطاهر بن کثیر
ابوطاهر یکی از شیعیان بسیار سخاوتمند و عاشق امیر المؤمنین علیه السلام بوده است. شخصی به او گفت تو را به حق علی بن ابیطالب علیه السلام قَسَمت میدهم که درخت نخلی را که در فلان مکان داری به من هدیه کنی! ( درخت نخل در آن زمان بسیار با ارزش بوده است ). ابوطاهر در پاسخ گفت: من به حق امیر المؤمنین علیه السلام آن درخت را به تو هدیه کردم و در کنار آن درخت دیگری قرار دارد که بسیار با ارزشتر است و آن را نیز به تو هدیه کردم (یعنی بیش از آنچه که سائل تقاضا کرده بود به او عطا کرد ) .
داستان ابو مرثد
ابو مرثد یکی از انسانهای بسیار کریم در روزگار خود بود. روزی شاعری در مدح او شعری را سرایید و آن را برای او خواند. رسم هم بر این بود که در این گونه موارد صلهای به شاعر میدادند. ابو مرثد به آن شاعر گفت: " که من هیچ پولی در منزل ندارم به تو عطا کنم. اما پیشنهاد میکنم که به اتفاق هم نزد قاضی برویم و تو ادعا کنی که ده هزار درهم از من طلبکاری! من هم اقرار میکنم که همین مبلغ را به تو بدهکارم اما نمیگویم بابت شعری است که خواندهای. قاضی هم وقتی میبیند که من ده هزار درهم به تو بدهکارم آن را از من طلب میکند و اگر نتوانستم بپردازم مرا به زندان میاندازد.
سپس همین اتفاق افتاد و آنها نزد قاضی رفته و قاضی او ابو مرثد را به زندان انداخت. خبر زندان شدن او به همسر و فرزندانش رسید که ظاهرا از نظر مالی وضعیت خوبی داشتند، و آنها برای حفظ آبروی پدرشان آن مبلغ را پرداخت نموده و پدر را آزاد میکنند.
البته زحمتی که ابو مرثد برای خانوادهی خویش بوجود آورده بود از نظر اخلاق کار صحیحی نیست.
معاملهی با مُرده
نقل میکنند انسان بسیار سخاوتمندی از دنیا میرود. دوستانش برای زیارت بر قبر او حاضر میشوند، یکی از آنها که با شتر آمده بود به خواب میرود و در عالم رؤیا همان صاحب قبر را میبیند که به او میگوید: " فلانی مایلی با هم معاملهای انجام دهیم که تو شتر خود را به من بفروشی و من در مقابل اسب گران قیمت خود را به تو بدهم؟" او نیز میپذیرد.
وقتی از خواب بیدار میشود برای خبر دار شدن از صحت خواب خود به سراغ شتر میرود و ناگهان او را در حال از دنیا رفتن میبیند و برای همین به سرعت آن را نحر میکند تا گوشت او حلال باشد. به هر حال آن گوشت را طبخ کرده و غذای مفصلی به زائرین میدهد اما هنوز در فکر فرو میرود که ما شتر خود را برای او دادیم اما خبری از اسب نیست. در راه برگشت شخصی را میبیند که از روبرو به طرف آنها میآید.
آن شخص سراغ صاحب شتر را میگیرد و جریان خواب را میپرسد. او نیز خود را معرفی کرده و جریان را توضیح میدهد. آن شخص میگوید من فرزند همان صاحب قبر هستم. پدرم به خواب من آمده و میگوید که اگر مرا به عنوان پدر خود قبول داری آن اسب گران قیمتی را که به تو رسیده به صاحب شتر بده.
حکایت انسان های بخیل
بخیل و انجیر
نقل میکنند که عربی به دنبال کسی میگشت. اتفاقا کسی که به دنبال او بود و فرد بسیار بخیلی هم بود در جایی نشسته بود و مقداری انجیر هم در جلوی او قرار داشت. وقتی چشمش به آن عرب افتاد عبایش را روی انجیر ها کشید که مبادا آن عرب چشم طمع به انجیر ها بدوزد. مرد عرب مدتی در کنار او نشست و با او صحبت کرد. مرد بخیل برای اینکه حواس آن عرب را پرت کند تا نتواند انجیر ها را بردارد به او گفت قرآن خواندن بلدی؟ عرب پاسخ داد بله و شروع به خواندن سورهی تین کرد و گفت: « و التین و الزیتون و ...» مرد بخیل که تکانی خورده بود از عرب سؤال کرد که این آیه کجا است؟ و او در پاسخ داد زیر همین عبا!
بخیل و همسفره شدن با مگس ها
شخص دیگری که بسیار بخیل هم بوده و نام او در تاریخ آمده است. نقل میکنند که در سفرهی خود غذاهای مختلف و گران قیمت میگذاشت و میخورد. کسی در وصف او پرسید که چه کسی غیر از او بر سر این سفره مینشیند؟ پاسخ داد: کرام الکاتبین ( کنایه از اینکه اگر کسی بنشیند جانش را از دست میدهد ) پرسید آیا کس دیگری هم با او غذا میخورد؟ گفت : بله مگس ها! سپس راوی داستان مثالی میزند و میگوید اگر او مالک بین بغداد و نوبه شود و بین این دو شهر مملو از سوزن باشد و جبرئیل و میکائیل به همراه حضرت یعقوب علیه السلام نزد او بیایند و یعقوب از او درخواست کند که یک سوزن به من بده تا پیراهن یوسف را با آن بدوزم؟ او این کار را نخواهد کرد و حاضر نیست سوزنی را در محضر دو ملک مقرب خدا به نبی خدا حضرت یعقوب علیه السلام عاریه بدهد.
بخیل و کلهی گوسفند
شخص بخیلی بود که بسیار به گوشت علاقمند بود و لی هیچگاه گوشت نمیخورد. و میترسید که وقتی غلامش گوشت را طبخ کرد و خواست برای او بیاورد، در راه مقداری از گوشت را بخورد و او متوجه نشود. لذا هر وقت میل به گوشت پیدا میکرد به غلامش دستور میداد تا برایش کلهی گوسفند بخرد نه گوشت آن را. شخصی از او پرسید ما در تابستان و زمستان دیده ایم که تو کله میخوری نه گوشت! علت این کار چیست؟ مرد بخیل پاسخ داد: برای اینکه من کلهی گوسفند را کاملا میشناسم و اگر قسمتی از آن کم شد به راحتی میفهمم. برای همین غلام جرأت ندارد به آن دست بزند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
1 ـ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو وَ أَنَسِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ ع فِی وَصِیَّةِ النَّبِیِّ ص لِعَلِیٍّ ع قَالَ یَا عَلِیُّ ثَلَاثٌ لَا تُطِیقُهَا هَذِهِ الْأُمَّةُ الْمُوَاسَاةُ لِلْأَخِ فِی مَالِهِ وَ إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِهِ وَ ذِکْرُ اللَّهِ عَلَى کُلِّ حَالٍ وَ لَیْسَ هُوَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ وَ لَکِنْ إِذَا وَرَدَ عَلَى مَا یَحْرُمُ عَلَیْهِ خَافَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَهُ وَ تَرَکَهُ وسائلالشیعة.ج15 /ص254/باب23/ح20433
1 ـ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ : إِنَّ الْعُبَّادَ ثَلَاثَةٌ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَوْفاً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى طَلَبَ الثَّوَابِ فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأُجَرَاءِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حُبّاً لَهُ فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ وَ هِیَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ » الکافی/ج2 /ص84 /ح5
1 ـ « لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً » یعنی « قطعا براى شما در رفتار رسول خدا مایه اقتدا و سرمشق زندگى است براى کسى که به خدا و روز واپسین امید (قلبى و عملى) دارد و خدا را بسیار یاد مىکند.» احزاب، 21