اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلحَمدُ لله رَبِّ العالَمینَ وَ الصلوهُ وَ السَّلامُ عَلی أَشرَفِ الأَنبِیاءِ وَ أَقدَمِهِم، حَبیبِ قُلوبِنا وَ طَبیبِ نُفوسِنا، سَیّدِنا وَ مَولانا أَحمَد، أَبِی القاسِمِ مَحَمَّد. صَلَّی الله عَلَیه وَ عَلی أَهلِ بَیتِه المَعصُومِینَ، وَلا سِیَّما بَقِیَه الله فِی الأَرَضِین، عَجَّلَ اللهُ تَعالی فَرَجَه وَ جَعَلَنا مِن أَعوانِه وَ أَنصارِه وَ مِنَ الطالِبینَ لِثارِ جَدِّهِ وَ جَدَتِه وَ لَعنَهُ اللهِ عَلی أَعدائِهم أَجمَعینَ إِلی قِیامِ یَومِ الدّین
آثار تکبر
در جلسهی گذشته به برخی از آثار تکبر اشاره نمودیم که به ادامهی آن میپردازیم.
عصانیت متکبر در مواجهه با رد شدن کلامش
اگر کسی کلام شخص متکبر را رد نماید بسیار عصبانی میشود. زیرا خود را بالاتر دیده و فکر میکند که اگر کسی کلامش را نقض نمود، خودش را از او بالاتر دانسته و کلام این شخص متکبر را ناقص پنداشته است. این فرد با صرف نظر از اینکه آیا رد دیگران دلیلی هم داشته است یا نه، عصبانی میشود.
چه بسا گاهی به مطرح کردن سوابق علمیخود هم بپردازد و بگوید:" من چند سال در دانشگاه درس خواندهام. چند کتاب نوشتهام". چقدر استاد دیدهام و با این جملات قصد دارد برتری خود را اثبات نماید.
در حالی که اگر انسان متواضع بود ممکن است نکات مهمی را از یک کودک بیاموزد و به اشتباه خود پی ببرد. انسانی که به عقیدهی برخی، از کلمهی نسیان به معنای فراموشی گرفته شده و در ذات او فراموشی گنجانده شده است و در این فراموشیها اشتباهات زیادی را مرتکب میشود و باید با حواسی جمع از افراد و اتفاقات پیرامون خود درس بگیرد.
مدارا نکردن با شاگرد
شخص متکبر با متعلمین خود رفق و مدارا ندارد. مثلا اگر شاگردی مطلبی را نفهمید حاضر نیست درس را تکرار کند تا او متوجه شود. و یا اگر شاگرد سؤالی را مطرح نمود پاسخش را نمیدهد و با بی اعتنایی برخورد میکند.
سیرهی حضرت فاطمه سلام الله علیها در پاسخگویی به مردم
شخصی از حضرت فاطمه سلام الله علیها سؤالی نمود و ایشان پاسخش را فرمودند. گفت نفهمیدم. دو مرتبه بیان کردند. بار سوم هم گفت نفهمیدم و حضرت باز هم جواب را عنوان نمودند تا اینکه حضرت ده مرتبه آن پاسخ را برایش تکرار نمودند و باز هم او نفهمید. اما دیگر خجالت کشید چون دید هر مقدار دیگر هم که مطلب را نفهمد باز هم ایشان توضیح میدهند و دیگر ساکت شد. حضرت زهرا سلام الله علیها به او فرمودند: نگران مباش! من هر بار که این مطلب را تکرار میکنم خدای متعال ثواب بسیار مضاعفی را به من عطا میکند. سپس فرمودند: اگر به یک کارگری، پول زیادی با برای یک کار مختصر بدهند آیا او از این کار خسته میشود؟ من برای هر مرتبهای که برای شما توضیح میدهم ثواب زیادی میگیرم.
آنچه برای خود میپسندد برای دیگران نمیپسندد.
انسان متکبر آنچه را برای خود دوست دارد برای دیگران نمیپسندد. مثلا دوست دارد دیگران به دیدن او بیایند اما خودش به دیدار کسی نمیرود. از زیارت باز میگردد انتظار دارد دیگران به او تلفن بزنند و عرض ارادت کنند اما خودش اینچنین نیست. دوست دارد دیگران جلوی پای او بایستند و راه را برایش باز کنند و یا در مجالس برایش جا باز کنند اما خودش حاضر نیست برای کسی جا باز کند. و یا در صف نماز جماعت نشسته است و کسی دنبال جا میگردد اما برایش جا باز نمیکند. در حالی که اگر حواسش جمع بود خودش در احسان به دیگران سبقت میگرفت و برای آنها جا خالی مینمود تا در ثواب نماز آنها نیز شریک باشد.
به دل گرفتن کینه دیگران
انسان متکبر از این روی که نگران است مبادا دیگران رشد کرده و بالاتر از او بیایند، کینهی دیگران را به دل میگیرد و همیشه در فکر تحقیر و کوچک کردن آنها میباشد.
تکبر عامل حسادت
انسان متکبر وقتی که کمالی را در کسی مشاهده میکند و احساس میکند که آن فرد در حال پیشرفت و هم رتبهشدن با خود اوست، حسادت ورزیده و آرزو میکند نعمت از او زائل شود و دعا میکند که خدا نعمت را از او بگیرد. و گاهی پا را از این فراتر گذاشته و غیر از دعا کردن، اقدام عملی هم علیه او انجام میدهد. مثلا آبروی او را میبرد و او را واقعا کوچک میکند. و یا کمالات او را کتمان میکند تا نتواند پیشرفت کند و بدین وسیله برتری خود را بر او حفظ میکند. و به همین خاطر تکبر سبب رذائل دیگری مثل غضب، کذب و حسادت هم میشود.
دروغگویی
انسان متکبر به راحتی دروغ میگوید تا شخص مقابل را فاقد کمال معرفی کند. با دروغگویی به راحتی منکر علم و کمالات او میشود.
اضرار به مردم
تکبر سبب میگردد تا انسان برای از بین بردن نعمتهای دیگران اقدام کند و به آنها ضرر رساند و از این طریق او را از پیش چشم مردم میاندازد.
غیبت و تهمت
انسان متکبر برای آنکه بتواند رتبهی دیگران را کاهش دهد، به غیبت کردن از آنها روی میآورد و اگر از بدی آنها برای غیبت کردن خبر ندارد، به آنها تهمت میزند.
ترک نصیحت و عدم نصیحت پذیری
انسان متکبر از نصیحت کردن به دیگران دوری میکند که مبادا آنها کمالی پیدا کنند و از حقارت بیرون آیند. از طرفی هر چه مورد نصیحت قرار گیرد، قبول نکرده و زیر بار نمیرود. بخصوص در هنگام امر به معروف و نهی از منکر. ابتدا میگوید:" به تو چه ارتباطی دارد؟" و بعد از آن که متوجه ربطش میشود سعی میکند کار خود را توجیه کند و میخواهد به این وسیله کار خودش را صحیح جلوه دهد.
اگر بخواهیم به یک جمع بندی مختصر برسیم، میفهمیم انسان متکبر برای تحقیر کردن دیگران به هر عمل زشتی متوسل میشود. از طرفی به اعمال پلیدی مثل غیبت کردن، تهمت زدن، عصبانیت و حسادت ورزیدن روی میآورد. و از طرف دیگر، خودش را از کمالاتی همچون نصیحت کردن، عفو کردن، اصلاح کردن، خدمت کردن و دعا کردن به دیگران محروم میکند تا مبادا آنها کمالاتی پیدا و تفوّق و برتری او از بین نرود. کظم غیظ نیز ندارد و از دیگران کینه به دل میگیرد. اگر از او در مورد کمال دیگران سوال شود، با اینکه از کمالات آنها با خبر است اما به انکار روی میآورد.
تکبر مانع از یادگیری
تکبر مانع از سوال کردن از استاد میشود. گمان میکند اگر از استاد سوال کند، زیر دست او خواهد شد. در مقابلِ استاد خود هم تکبر میورزد. شخص متکبر از یادداشت برداری از درس استاد خودداری میکند و معتقد است " یادداشت برداری از مطالب استاد و یا سخنران، به معنای استفادهی از مطالب اوست در صورتی که من به سخنان او گوش نمیدهم".
تکبر مانع از حفظ مطالب استاد ( یا سخنران )، استماع سخنان او و حتی مانع از رعایت ادب در نزد او میشود. مثلا در نوع نشستن بی ادبی میکند، پایش را بالا میگذارد، تکیه میدهد. در جایی مینشیند که استاد را نبیند به این معنا که من او را قبول ندارم که بخواهم به او نگاه کنم. رعایت سکوت را نمیکند. یعنی نه تنها به مطالب گوش نمیدهد بلکه با دیگران مشغول حرف زدن میشود. در آیه 204 از سورهی اعراف خداوند متعال راجع به تلاوت قرآن میفرماید:«وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» یعنی هنگامی که قران تلاوت میشود هم گوش فرا دهید و پیام قرآن را بشنوید و هم سکوت کنید.
این چنین است که انسان متکبر در جهل و نادانی باقی خواهد ماند. از طرفی مایل است تا عزت و برتری خود را حفظ کند و از طرف دیگر به خاطر آنکه به مطالب علمی گوش نداده و علمی ندارد، به ریا کردن مبادرت میورزد و تظاهر میکند که آگاه به مطالب علمی است. گاهی هم به باطن خود که مراجعه میکند، میفهمد که خبری نیست.
اما گاهی به جهل مرکب میرسد. یعنی در ابتدا برای آنکه زیر دست دیگران قرار نگیرد ادعای علم میکند و آرام آرام فریب خودش را خورده و فکر میکند که حقیقتا عالم است.
رد سوال و خواهش دیگران
انسان متکبر در مقابل سوال و یا خواهش دیگران انقیاد ندارد یعنی در مقابل آنها نرم نیست. اگر از او سوال بکنند از این روی که آنها را حقیر میشمارد جواب آنها را نمیدهد. گویی آنان را چنان میپندارد که اصلا قابلیت سوال از او را ندارند. نه تنها خواهش آنها را اجابت نمیکند بلکه گاهی به سخن آنها هم گوش فرا نمیدهد.
انسان متکبر جواب دیگران را بوسیلهی تکان دادن سر میدهد. در صورتی که در مواقعی که شخص نمیخواهد صحبت کند دستور آنست که با دست جواب دهد. یعنی بوسیلهی اشارهی دست پاسخ مخاطب را بدهد که در این صورت به طور قطع تکبر نخواهد بود. اما جواب دادن بوسیلهی حرکت سر گاهی نشانهی تکبر است. استفاده از حرکات پا در جواب دیگران نیز نشانه تکبر و تحقیر آنها است.
رد کردن هدیه
تکبر باعث میشود تا شخص هدیهای را که برایش فرستادهاند رد کند. چرا که خودش را لایق هدیهای بزرگتر میداند و معتقد است آنها با این هدیه ای که برای او فرستادهاند احترام او را حفظ نکردهاند.
گاهی حال او وخیم تر شده، کار به جایی میرسد که دیگران را لایق آنکه بخواهند به او هدیه دهند نمیداند. آنها را در شأن و حد خود نمیداند که بخواهند طرف او باشند. رعایت نکردن همین نکته در بین خانواده ها گاهی باعث بروز اختلافات میشود. خانواده ای برای داماد خود هدیهای تدارک میبینند اما او به خاطر تکبری که دارد یا بر میگرداند و یا میشکند و همین امر سبب نزاع و درگیری میشود.
ردّ کلام دیگران در صورت نفهمیدن دلیل آنها
انسان متکبر تا زمانی که دلیل کلام پدر و مادر را نفهمد، سخن آنها را قبول نمیکند. به والدین خود میگوید اگر دلیلش را فهمیدم عمل میکنم و الا نه.
معنای این سخن آن است که شخص متکبر به فهم پدر و مادرش اعتماد ندارد و چون خودش را بالاتر میداند مصلحتی را که آنان در نظر دارند قبول نمیکند. او بر این باور است که خودش باید مصلحت را بفهمد و اگر مصلحت را فهمید عمل میکند وگرنه از عمل خبری نیست.
انسانهای متکبری که در مورد احکام دین این گونه برخورد میکنند نیز از همین دسته میباشند. هنگامی که با احکامی از قبیل : بلند خواند نماز صبح، عربی خواندن نماز، استفاده نکردن مرد از طلا و یا گوش نکردن به موسیقی مواجه میشوند و از آنها خواسته میشود که به این دستورات عمل کند، در جواب میگوید:" تا علت آن را ندانم عمل نخواهم کرد". معنای این سخن آن است که من خودم را قبول دارم نه دین را. و او به خاطر همین تکبر خود، مرتکب
حرامهای فراوانی میشود. چرا که در دین اسلام علت بسیاری از احکام بیان نشده است به غیر از تعداد کمی از آن که در برخی از کتب گردآوری شده است.[1] چنانچه گاهی پدر و مادر انسان مصلحت نمیدانند تا علت کاری را برای فرزند خود بیان کنند چرا که فرزند توانایی فهمیدن دلیل را ندارد. به عنوان مثال در دین اسلام علتی برای حرمت استفاده از طلا برای مردان بیان نشده و از صدر اسلام تا چند سال پیش که علم پزشکی پیشرفت نکرده بود کسی نمیدانست که طلا برای مردان سرطان آور است و موجب سرطان پوست میشود اما در زنان هیچ اثر سوئی ندارد.
این نشان از معجزهی اسلام است که از آن زمان طلایی را که برای مردم جذاب است برای مردان حرام نموده است، و با اینکه احکام دین در بسیاری از مسائل بین زن و مرد مشترک است اما در این مورد تفاوت قائل شده و آنرا برای مردان حرام و برای زنان حلال نموده است.
اما انسان دینداری که خداوند را به عنوان خالق خود پپذیرفته است، و میداند که چون او انسان را آفریده، به خوبی هم او را میشناسد و با توجه به مصالح و مفاسد انسان، و با پشتوانهی علم و حکمت خود، احکام مورد نیازش را بیان نموده است. برای همین است که به فرمان الهی سر تعظیم فرو آورده و دستورات الهی را مو به مو عمل مینماید. او میداند که عقلش از درک بسیاری از این احکام قاصر است و برای عمل نمودن به آنها، به گفتار خدای حکیم اطمینان دارد و برای اثبات آنها به دنبال دلیل دیگری نیست.
اما کسی که تکبر میورزد در واقع خود را از دستیابی به کمالات محروم نماید و به خودش ضرر میزند نه به خدای مهربان.
این حالت بی اعتمادی گاهی هم در مجامع علمی به چشم میخورد. مثلا عدهای از پزشکان مطلبی را تایید میکنند اما یک پزشک متکبر به راحتی و بدون دلیل میگوید: من قبول ندارم و به نظر آنها اعتماد ندارد.
شهرت و اجماع بین علما نیز که در علوم حوزوی مطرح میشود همینگونه است. شخص متکبر به شهرتی که در میان علمای با تقوا وجود دارد بی اعتنایی میکند و نظر دیگری میدهد. و یا به اقوال اصحاب اجماع که روایات ضعیف را هم نقل نمیکردهاند و اطمینان دارد بدون دلیل مطلبی را نقل نمیکنند اعتماد ندارد و میگوید:" خودم باید همه را بفهمم".
گاهی هم یک تنه در مقابل نظر دهها نفر میایسد و نظرشان را قبول نمیکند.
سرعت درانکار کلام دیگران
از نشانههای دیگر تکبر این است که هنوز صحبت دیگران تمام نشده، کلام آنها به پایان نرسیده و مراد او معلوم نشده آن را رد میکند.
پس در واقع این فرد متکبر کلام را رد نمیکند بلکه تفوق و بالاتر بودن گوینده را رد میکند و با زبان انکار به او میفهماند که" من بالاتر بودن تو را قبول ندارم".
اگر این شخص متواضع بود اول کلام را به خوبی گوش مینمود و بعد از تجزیه و تحلیل آن، در صورت صحیح بودن میپذیرفت و اگر نادرست بود با دلیل و مدرک آن را رد میکرد. شخص متکبر بعد از رد کلام دیگران اگر به درستی آن پی برد در صدد چاره جویی برآمده و سعی میکند دلیل انسانی دیگر را هرچند که ناقص هم باشد در رد کلام او بیان کند.
گاهی هم به تلبیس روی آورده و از متشابهات استفاده مینماید یعنی حق و باطل را با یکدیگر مخلوط کرده و با کلامی آراسته آنرا به مخاطب تحمیل مینماید. با این عمل باز هم قصد دارد بهتر بودن خود را به نمایش بگذارد.
سیرهی منافقین در مشتبه کردن حقیقت
در زمان صدر اسلام هم کافرین برای اینکه بر حق غالب شوند از همین روش استفاده میکردند. قرآن کریم میفرماید:« وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ» یعنی « و کسانى که کفر ورزیدند گفتند: به این قرآن گوش فرا مدهید و (وقت خوانده شدن آن) سخنان لغو و باطل در آن افکنید، تا شاید پیروز شوید».[2]
کفار در برخورد با قرآن کاری به حق و باطل بودن آن نداشتند و حتی حاضر نبودند اول آنرا بشنوند و سپس اگر بدون دلیل و ناحق بود، رد کنند بلکه از ابتدا میگفتند در هنگام شنیدن صوت قرآن، با صدای بلند داد و فریاد کنید تا تا صدای آنرا نشنوید. برای آنان فقط غلبهی بر مسلمانان مهم بود.
سنگی با نقش اسامی اهل بیت علیهم السلام
انگلیسی ها در چند سال گذشته سنگی را از فلسطین سرقت کرده و به کشورشان بردند. در آنجا دانشمندان انگلیسی به تحقیق و بررسی آن سنگ پرداخته و به این نتیجه رسیدند که خط آن به زمان حضرت داود علیه السلام باز میگردد و نام پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و اوصیائشان علیهم السلام بر روی آن کنده کاری شده و در پی آن به تبعیت از پیامبر اسلام و خاندان او سفارش شده است.
جریان این سنگ در کتابها و جزوات منتشر شد و مردم انگستان بر روی مسئله حساس شدند چون دیدند اگر این مطلب درست باشد باید دربارهی شیعه تحقیق کنند و به دنبال حقیقت باشند. خبر به پاپ در واتیکان رسید. او هم بدون اینکه از صحت و سقم موضوع تحقیق کند و اگر واقعیت دارد خود نیز به پیروان این مکتب بپیوندد به دولت انگلستان نامهای نوشت و در آن خواستار جمعآوری تمام کتابها و جزواتی شد که این مطلب در آن درج شده بود.
اگر عامل این حرکت پاپ را به دقت بررسی کنیم به وجود صفت تکبر در او پی میبریم که در اثر آن به سرپوش نهادن حق روی میآورد.
متکبر و گمان تقرب به خدا
انسان متکبر گمان میکند که در نزد خدای متعال از دیگران مقرب تر است. برای همین است که دعای خود را مستجاب میداند اما دعای دیگران را مردود به حساب میآورد و در دعای آنان آمین نمیگوید و معتقد است که خداوند به دیگران اعتنایی ندارد.
گاهی هم برای اینکه خود را متمایز از دیگران و بالاتر از آنان جلوه بدهد زودتر و یا دیرتر از آنان آمین میگوید. یعنی میخواهد به دیگران بفهماند که در سطح آنان نیست.
در هنگام دعای دسته جمعی و هنگامی که همه به گفتن « یا الله » مشغول اند یا اصلا زمزمه نمیکند و یا اینکه با صدای آهسته تکرار مینماید و با دیگران و همصدای با آنها صلوات نمیفرستد.
اشتغال به عیوب دیگران و غفلت از خود
شخص متکبر برای مردم بیشتر میترسد تا برای خودش. یعنی چون خود را بالاتر و بهتر از همه میداند نسبت به آنها دلسوزی و ترحم مینماید. ترحم او نیز از بی کمالاتی مردم یا رذیلههایی که در وجودشان قرار دارد ناشی میشود.
مثلا میگوید:" چرا مردم ناشکرند. چرا زود عصبانی میشوند.؟ ای کاش این خوبی ها را داشتند". گاهی هم از عمق جان آهی میکشد و بر اینکه مردم از کمالاتشان دور ماندهاند تأسف میخورد.
همهی اینها گاهی نشانهی تکبر است یعنی چون خود را بالاتر از دیگران میداند به عیوب مردم مشغول شده است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:« إِذَا سَمِعْتُمُ الرَّجُلَ یَقُولُ هَلَکَ النَّاسُ فَهُوَ أَهْلَکُهُمْ»[3] « یعنی هرگاه شنیدید که مردی میگوید مردم هلاک شدند بدانید خودش هلاک شده است». زیرا از عیوب خود غافل مانده و به اصلاح خود نمیپردازد.
متکبر، نگران بر سوء عاقبت مردم
انسان متکبر از عاقبت بد خویش خائف نیست و اما برای عاقبت دیگران نگران است.
تحقیر و تمسخر دیگران.
او دیگران را مسخره میکند و با القاب سبک و زشت صحبت میکند و با نام کوچک دیگران را صدا میزند. گاهی هم برای تمسخر دیگران، ادای آنها را در میآورد که بنا به فتوای رهبر معظم انقلاب حرام است.
انسان متکبر خود و خانوادهی خود را بهتر از دیگران میداند.
برای همین است که دخالت برخی از خانوادهها در زندگی جوانان زیاد است چون خود را بالاتر از همه میدانند.
انسان اگر عالم باشد خود را از دیگران بهتر نمیداند. زیرا علم از یک طرف به او برتری میبخشد ولی از طرف دیگر بر علیه او هم حجت ( قاطع عذر ) میشود یعنی در روز قیامت هیچ عذری از او پذیرفته نمیشود و اگر تکبر ورزید چوب سنگینی میخورد. بخلاف انسان جاهل که یا اصلا چوب نمیخورد و یا اینکه جزای خفیفی میبیند.
امام صادق علیه السلام در روایتی میفرمایند:« یَا حَفْصُ یُغْفَرُ لِلْجَاهِلِ سَبْعُونَ ذَنْباً قَبْلَ أَنْ یُغْفَرَ لِلْعَالِمِ ذَنْبٌ وَاحِدٌ » یعنی در روز قیامت قبل از اینکه یک گناه از عالم بخشیده شود هفتاد گناه از جاهل آمرزیده میشود[4].
بنابراین علمِ عالم حقیقتا به او تواضع میدهد. عالم به تقصیرات خود آگاه است و بخصوص میداند که در معرفت خدا چقدر کمبود دارد. او در مناجات خود با خدای مهربان همانند مولایش امام سجاد علیه السلام خطاب میکند که :« الهی عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِکَ فَلْیَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِک» یعنی« خدایا گناه بندهات بسیار بزرگ شد ونیکو است که تو او را عفو نمایی!»
یکی از گناهان ما کوتاهی در معرفت خدای متعال است خدایی که باید در حد توان و فهم خود او را میشناختیم و به بندگیاش میپرداختیم. برای همین نشناختن است که او را اطاعت نکرده و شکر او را هم بجا نمیآوریم.
امام سجاد علیه السلام که وجودشان ظرف معرفت و محبت و اطاعت خدا بود در صحیفهی سجادیه چگونه با خدا مناجات مینمودند:« خدایا اگر تمام عمرم به بندگی تو بگذرد و همیشه در رکوع و سجود بوده بطوریکه کمرم بشکند و پلکهای چشمم از شدت اشک بیفتد نمیتوانم یکی از نعمتهای تو را شکر گویم».
در دعای ابوحمزه نیز میفرماید:« خدایا اگر مرا عذاب نمایی، با عدالت با من رفتار نمودهای و اگر مرا بیامرزی، تو از بهترین رحم کنندگانی!»
پس علم هم کمال انسان است و هم دلیلی بر علیه او است. و انسان هر چه عالم تر باشد خشیت و خوف او هم از خدای متعال بیشتر است.
سؤالی از بحث گذشته
از طرفی انسان باید در مقابل استادش متواضع باشد و از طرف دیگر فرمودید که در مقابل متکبرین باید متکبرانه برخورد نماییم. اگر شاگردی دچار یک استاد متکبر بود چه وظیفهای دارد؟ آیا باید متواضع باشد یا متکبر؟
پاسخ
انسان باید هردو جنبه را رعایت کند. یعنی در هنگام یادگیری و تعلم، متواضع باشد. مثلا نباید خود را بالاتر از استادش ببیند، باید به حرفهای او گوش فرا دهد، در میان درسِ او با کسی صحبت ننماید، با تندی با او سخن نگوید، برای اذیت استاد از او سؤال نکند. سؤال خود را تکرار نکند.
و بالاخره باید به تمام آدابی که شاگرد باید متواضعانه در قبال استادش انجام دهد ملتزم باشد. و اگر بخواهد در حین تعلم کبر بورزد نمیتواند از استادش بهرههای علمی ببرد.
اما در مواقع دیگر اگر میداند که با کبر وزریدن، استادش اصلاح میشود، میتواند تکبر داشته باشد. اما راه حل آسانتری نیز وجود دارد و آن اینکه نامهای به طور ناشناس و محرمانه برای او بنویسد و پس از تمجید و تعریف و تشکر از او، بنویسد که" گمان میکنم این صفت اخلاقی در شما وجود دارد و البته شاید اشتباه کرده باشم" و با چند دعا نامه را به پایان ببرد.
البته باید به صورت احتمال به آن اشاره کند چرا که تشخیص تکبر در دیگران بسیار مشکل است و همانطور که گفتیم این موارد آثار دائمی تکبر نیست که بتوان از آنها به متکبر بودن کسی پی برد بلکه اگر به سبب روحیهی خود بزرگ بینی باشد تکبر است.
والسلام علیکم و رحمه الله