اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلحَمدُ لله رَبِّ العالَمینَ وَ الصلوهُ وَ السَّلامُ عَلی أَشرَفِ الأَنبِیاءِ وَ أَقدَمِهِم، حَبیبِ قُلوبِنا وَ طَبیبِ نُفوسِنا، سَیّدِنا وَ مَولانا أَحمَد، أَبِی القاسِمِ مَحَمَّد. صَلَّی الله عَلَیه وَ عَلی أَهلِ بَیتِه المَعصُومِینَ، وَلا سِیَّما بَقِیَه الله فِی الأَرَضِین، عَجَّلَ اللهُ تَعالی فَرَجَه وَ جَعَلَنا مِن أَعوانِه وَ أَنصارِه وَ مِنَ الطالِبینَ لِثارِ جَدِّهِ وَ جَدَتِه وَ لَعنَهُ اللهِ عَلی أَعدائِهم أَجمَعینَ إِلی قِیامِ یَومِ الدّین
در جلسهی گذشته تعدادی از آثار تکبر را مطرح نمودیم که در این جلسه نیز به ادامهی آن میپردازیم.
آثار تکبر
مشورت نکردن با دیگران
انسان متکبر با دیگران مشورت نمیکنند. زیرا مشورت کردن، ضمیمه نمودن عقل خود به عقل دیگران است در حالی که او گمان میکند که معنای مشورت این است که "من فلان مطلب را نفهمیدم" و با این کار زیر دست او قرار میگیرد.
او خود را اعلم از دیگران میداند و به همین خاطر از کتاب دیگران، درس دیگران، سخنرانی عالمان، استفاده نمیکند و در نتیجهی این استفاده نکردن همیشه دچار حسرت و پشیمانی میشود. زیرا آگاهیاش از مصلحتها و مفسدهها کم میشود و مرتباً در تصمیم گیریها اشتباه میکند.
کثرت ناراحتی درونی
از دیگر نشانههای متکبر، زیاد بودن ناراحتیهای درونی است.
امیر المومنین علیه السلام میفرمایند : « وَ نَفَخَ الشَّیْطَانُ فِی أَنْفِهِ مِنْ رِیحِ الْکِبْرِ الَّذِی أَعْقَبَهُ اللَّهُ بِهِ النَّدَامَةَ »[1] یعنی « شیطان در بینی شخص باد تکبر را میدمد و خدای متعال به دنبال آن پشیمانی میآورد.»
متکبر مورد نفرت دیگران
انسان متکبر با اینکه دوست دارد محبوب دیگران باشد اما مورد نفرت مردم است. زیرا مردم روحیهی بزرگ بینی او را نمیپسندند.
ابتلا به بیماری روحی و افسردگی
شخص متکبر اگر چه در ظاهر خود را بزرگ نشان میدهد اما هنگامی که میبیند دیگران به او علاقهای ندارند و او را قبول نمیکنند و به موفقیتهایی که در نظر داشت نمیرسد، دچار افسردگی میشود.
مرگ زودرس
انسان متکبر به خاطر همین ناراحتیها و افسردگیها دچار مرگ زود رس میشود. شاید کلام امیرالمومنین علیه السلام در غرر الحکم به همین مضمون اشاره داشته باشد که فرمودند:« بِکِثرَةِ التَکَبُرِ یَکوُنُ التَلَف » یعنی تکبر زیاد موجب تلف شدن انسان میشود. [2]
خوشحالی تخیلی
از دیگر آثار تکبر این است که انسان را به خوشحالی تخیلی میکشاند. زیرا در وجود خود احساس میکند که نسبت به دیگران برتری دارد اما مردم برتری او را قبول ندارند.
امام صادق علیه السلام میفرمایند:« فَلَا یَزَالُ أَعْظَمَ النَّاسِ فِی نَفْسِهِ وَ أَصْغَرَ النَّاسِ فِی أَعْیُنِ النَّاسِ »[3] یعنی« شخص متکبر دائما در فکر خودش از بزرگترین انسانها است اما در نزد مردم کوچکترین آنها به شمار می رود.»
اگر کسی بخواهد در دل دیگران جای بگیرد باید به صفت هیبت دست پیدا کند اما راه تحصیل آن تکبر نیست.
زیرا هیبت در اثر ترک کارهای پست به دست میآید و اگر کسی از اینگونه کارها خودداری نماید، خود به خود صاحب هیبت میشود در حالی که تواضع هم دارد.
امیر المومنین علیه السلام در حالی که بسیار متواضع بودند چنان هیبتی داشتند که وقتی در جلسهای مینشستند تا زمانی که خودشان صحبت را شروع نمیکردند افراد دیگر جرأت تکلم پیدا نمیکردند.
پرهیز از کار
انسان متکبر کار کردن را برای خود عار میداند. در برخی از روایات به این مطلب اشاره شده است منتها مثالهایی که وجود دارد متناسب با صدر اسلام است. مثلا در روایت میفرماید انسان متکبر از حیوان شیر نمیدوشد و یا حاضر نیست از بازار کالایی را خریداری نموده و خودش به منزل بیاورد و معتقد است که در شأن او نیست و خادمین باید برایش خریداری کنند.[4]
شخصی امیرالمومنین علیه السلام را در بازار مشاهده نمود که چیزی را به طرف منزل حمل مینمایند.
به امام علیه السلام گفت: اجازه بدهید من این متاع را برای شما بیاورم. حضرت علی علیه السلام فرمودند:« لَا أَبُو الْعِیَالِ أَحَقُّ أَنْ یَحْمِلَ» یعنی سرپرست خانواده سزاوارتر است به حمل بار. [5]
غذا نخوردن با خادمین و زیر دستان
شخص متکبر با خادمین خود و یا با شاگردان خود غذا نمیخورد و گمان میکند اگر با آنان هم غذا شود کوچک میگردد. و برای همین غالبا تنها غذا میخورد.
نپوشیدن لباس و کفش وصله دار
انسان متکبر حاضر نیست لباس و کفش وصله دار بپوشد. برای همین است که در روایت آمده است که یکی از راههای از بین بردن تکبر وصله زدن قسمت بالای لباس است. زیرا قسمت بالای لباس در دید دیگران است.
البته همانطور که گفتیم این موارد نشانههای دائمی تکبر نیست و به خصوص در این مورد گاهی از افراد اگر بخواهند اینگونه عمل کنند آبروی خود را بردهاند و ریختن آبرو جایز نیست.
به طور کلی انسان متکبر از کارهایی که در دید افراد، پایین است دوری میکند. مثلا در روایت میفرماید سوار بر الاغ نمیشود چون در زمانهای قدیم الاغ ارزانترین وسیلهی نقلیه بوده و در زمان ما باید بگوییم انسان متکبر بر ماشینهای از رده خارج و فرسوده سوار نمیشود.
دشنام دادن به دیگران
انسان متکبر به دیگران دشنام میدهد. امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند:« ثمرة الکبر المسبة »[6] یعنی « نتیجهی تکبر دشنام دادن است».
زیرا میخواهد با این کار طرف مقابل خود را تحقیر نماید. متأسفانه گاهی در بین زوجین نیز این کار رواج پیدا میکند یعنی در مرحلهی اول همدیگر را سبک صدا میزنند ولی در نهایت به یکدیگر دشنام نیز میدهند.
از دست دادن موقعیت اجتماعی
از آثار تکبر، از دست دادن موقعیت و جایگاه اجتماعیِ شخص است.
یعنی نه تنها جایگاهی که آرزو داشت نمیرسد بلکه جایگاه فعلی خود را هم از دست میدهد. امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند:« التَّکَبُّرُ یَضَعُ الرَّفِیعَ » یعنی تکبر، انسان را از بالا به پایین میآورد. [7]
یعنی تکبر انسان را از موقعیت خود، از آبرویی که داشت و از جایگاه خود ساقط میکند.
در روایت دیگری میفرماید:«وَ مَنْ یَسْتَکْبِرْ یَضَعْهُ اللَّه » یعنی کسی که استکبار داشته باشد خداوند او را پایین میاندازد.[8]
بی رفیق ماندن انسان متکبر
کسی حاضر نیست با انسان متکبر رفیق شود. و یا با او به سفر برود. اگر هم او را نشناسد و با او همسفر شود پشیمان میشود. امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند:«لیس لمتکبر صدیق» یعنی برای انسان متکبر رفیقی نمیماند.[9]
دور ماندن از مدح و ستایش مردم
از دیگر آثار تکبر این است که دیگران او را ستایش نمیکنند. اگرچه مایل است مردم به ستایش او بپردازند. امام صادق علیه السلام میفرمایند:« ُ لَا یَطْمَعَنَّ ذوالکِبْرِ الثَّنَاءِ الْحَسَن»[10] یعنی« انسان متکبر به هیچ وجه نباید طمع و آرزو داشته باشد که دیگران او را ستایش کنند.»
دوست داشتن مشایعت دیگران
انسان متکبر دوست دارد دیگران او را مشایعت و همراهی کنند و اینکه عدهای به دنبال او راه بیفتند و کسانی حامی و خدمتگذار او باشند را نشانهی بزرگی خود میداند.
سیرهی امام رضوان الله تعالی علیه
گاهی ارادتمندان حضرت امام رضوان الله تعالی علیه در کوچههای نجف به دنبال ایشان به راه میافتادند. ایشان به هیچ وجه تمایلی به این کار نداشتند و برای همین گاهی در بین راه میایستادند و به افراد پشت سر خود میفرمودند: بفرمایید. این کلام امام دو معنا داشت. یکی اینکه اگر کاری نداری بفرمایید بروید. معنای دوم این بود که اگر کاری دارید بفرمایید کارتان را بگویید.
انسان متکبرحکیم نیست.
انسان متکبر نه به زبان سخنان حکیمانه جاری میکند و نه در عمل کار حکیمانه از او صادر میشود. ( فکر و عملی را که از روی دلیل باشد حمکت گویند و انسانی که تمام کارهای او با پشتوانهی دلیل انجام شود را انسان حکیم نامند). انسان حکیم حتی در انجام کارهای کوچکی از قبیل آنکه کجا بنشیند، کجا را نگاه کند، دستش را چگونه حرکت بدهد، سکوت کند یا سخن بگوید از روی دلیل عمل میکند؛ چرا که برای انجام هر کاری فکر میکند و اگر دلیل یافت عمل مینماید.
اما در مقابل انسانی که اعمال او رنگ و بوی حکمت ندارد دلیلی بر کارهای خود نداشته و اگر لفظ " چرا؟" در مقابل اعمال او قرار گیرد، پاسخهایی از قبیل "نمیدانم" و یا "دلم میخواست" از او شنیده میشود. اما هنگامی که در صفات خداوند متعال و اهل بیت عصمت علیهم السلام نظر کنیم میبینیم تمام اعمال و رفتار آنها از روی دلیل صادر شده و حکیمانه است.
تواضع سبب رویش حکمت در دل انسان متواضع شده ، کارهای او محکم و از روی دلیل میشود و بر عکس او انسان متکبر است که حکمت در دل او جوانه نمیزند.
در روایتی از امام هفتم علیه السلام آمده است:«...فَکَذَلِکَ الْحِکْمَةُ تَعْمُرُ [تُعْمَرُ] فِی قَلْبِ الْمُتَوَاضِعِ وَ لَا تَعْمُرُ [تُعْمَرُ] فِی قَلْبِ الْمُتَکَبِّرِ الْجَبَّارِ لِأَنَّ اللَّهَ جَعَلَ التَّوَاضُعَ آلَةَ الْعَقْلِ وَ جَعَلَ التَّکَبُّرَ مِنْ آلَةِ الْجَهْل...»[11] یعنی « حکمت در قلب انسای متکبر زورگو سبز و آباد نمیشود. خداوند تواضع را وسیلهی عقل قرار داده و تکبر را وسیلهی جهل». به عبارت دیگر تکبر باعث نادانی میشود و شخص متکبر در نادانی باقی مانده و نمیداند چگونه باید عمل کند و لذا کارهای غیر حکیمانه از او صادر میشود.
در روایات دیگری بیان شده است که هر انسان دارای لگامی (لگام یا لجام: افسار و دهن بند اسب را گویند که به آن حَکَمَه نیز گفته میشود) است که مَلِکی این لگام را در دست دارد. هنگامی که شخصی تکبر بورزد آن ملک به او میگوید: « اتَّضِعْ وَضَعَکَ اللَّهُ » خودت را پایین بینداز.
درجملهی « وَضَعَکَ اللَّهُ » دو احتمال وجود دارد: یکی آنکه اِخباری باشد. در این صورت معنای جمله این چنین خواهد شد:"سرت را پایین بینداز، خداوند تو را پایین انداخت و نمیتوانی در مقابل ارادهی الهی خودت را بالا بیاوری" .
احتمال دوم اینکه انشایی باشد. در این فرض متکبر مورد نفرین واقع شده و این چنین معنا میشود:" خدا تو را پایین بیندازد"(سرت را پایین بنداز و خودت را کوچک بدان).
در مقابل هنگامی که شخصی متواضع باشد، آن ملک لگام را بالا میآورد یا خداوند متعال او را بالا میآورد و به او گفته میشود:« انْتَعِشْ نَعَشَکَ اللَّهُ».
در این جمله نیز همان دو احتمال قبلی وجود دارد: معنای اخباری:" خدا تو را بالا آورد" و معنای انشایی:" خدا تو را بالا بیاورد".[12]
محشور شدن به صورت مورچه
انسان متکبر در روز قیامت به صورت مورچه محشور میشود.
در عالم محشر که میلیاردها انسان از ابتدای خلقت تا انتها جمع شده اند،
انسانها مایلند که بدانند در انتهای صحرای محشر چه اتفاقی در حال رخ دادن است. لذا بعضی بر روی نوک پای خود بلند میشوند که بتوانند نظاره گر آن جا باشند اما نمیتوانند. اما موذن و کسی که در دنیا اذان میگفته چون سعی میکرده تا صدایش را بلند کند و همه کس فریاد او را بشنوند خداوند متعال هم دید او را وسیع میگرداند و قد او یک سروگردن از دیگران بلندتر میشود و لذا تا انتهای محشر را به خوبی میبیند، پیامبر و اهلبیت علیهم السلام را میبیند و از اتفاقاتی که آنجا رخ میدهد اطلاع دارد. در این میان شخص متکبر به شکل مورچه محشور میشود.
بزرگان تفاسیر مختلفی پیرامون اینکه شخص متکبر به شکل مورچه محشور میشود بیان فرمودهاند.
مرحوم علامهی مجلسی رضوان الله تعالی علیه دو معنا برای این روایت بیان کرده اند:
یکی آنکه با توجه به این که باید تمام جسم انسان به همان صورتی که در دنیا بوده، در آخرت هم به همان صورت محشور شود و مجددا خلق گردد، همان جسم خلق میشود اما در قالب کوچکتر و در اندازهی یک مورچه.
اگر این معنا مورد نظر باشد بنده آن را به نطفهای تشبیه میکنم که حدودا 50 یا60 روزه باشد. اگر در آن زمان اگر نطفه سقط شود، دقیقا شکل انسانی به خود گرفته اما خیلی کوچک است به گونه ای که در داخل یک لیوان یا استکان جا میشود.
یعنی انسانی که به شکل مورچه است: انسان کاملی است لکن به این شکل در میآید.
معنای دیگری که ایشان فرمودهاند آنست که انسان متکبر در صحرای محشر صفت مورچه را پیدا میکند. یعنی مردم او را نمیبینند، و زیر دست و پا او را لگد مال میکنند. و هر چه فریاد زده که من زیر دست و پای شما له میشوم کسی به او توجه نمیکند.
چندین روایت در این زمینه وجود دارد که به یکی از آنها اشاره مینماییم.
« قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ إِنَّ الْمُتَکَبِّرِینَ یُجْعَلُونَ فِی صُوَرِ الذَّرِّ یَتَوَطَّأُهُمُ النَّاسُ حَتَّى یَفْرُغَ اللَّهُ مِنَ الْحِسَابِ»[13]
یعنی: متکبرین به صورت مورچه قرار داده میشوند بگونهای که مردم آنها را لگدمال میکنند تا زمانیکه خداوند از حساب مردم فارغ شود. دیگران یا به بهشت میروند و یا به جهنم و صحرای محشر خلوت شده دیگر کسی نیست که لگدمالشان کند.
نگاه با گوشه چشم
انسان متکبر از روی تحقیر دیگران با گوشهی چشم به آنها نگاه میکند. (نه آنکه هر کس با گوشهی چشم نگاه کند متکبر است) و یا در طرز نشستن تکیه داده و به راحتی مینشیند. مثلا پاهایش را دراز میکند و کاری به حضود افراد دیگر ندارد. و یا در هنگام راه رفتن دستهای خود را باز نگه میدارد تا خود را بزرگ نشان دهد و میخواهد دیگران از بزرگی ظاهر او به بزرگ بودن روحش پی ببرند. البته همیشه این گونه اعمال نشانهی تکبر نیست مثلا در حالت سجده مستحب است که آقایان دست ها را کاملا باز بگذارند که این کار نشانهی تکبر نیست. و یا در حالت رکوع برای مردها مستحب است تا دو دست را بر روی کندهی زانو بگذارند و زیر بغلشان را باز کنند و این علامت تکبر نیست. ( اما در مورد خانمها برای آنکه اندامشان حتی از زیر چادر هم نمایان نباشد این کار مستحب نیست ).
به همین دلیل نمیتوان با مشاهدهی این گونه رفتار از دیگران در مورد آنها قضاوت کرده و آنها را محکوم به تکبر کنیم بلکه باید در مورد خود مواظبت کنیم که این چنین حالتهایی در وجودمان نباشد.
ایراد گرفتن از دیگران
شخص متکبر زیاد به دیگران ایراد میگیرد. و با بیان عیوب دیگران میخواهد کوچکی آنها را بیان کند.
مصافحه نکردن با دیگران
انسان متکبر با مردم به خصوص کوچکترها مصافحه نمیکند حتی گاهی به دیگران دست هم نمیدهد.
شخص متکبر و گوناگونی لباس
انسان متکبر لباسهای گوناگون و متعددی دارد. برای داخل خانه، خارج ازخانه و در مجالس مختلف برای هر کدام یک نوع لباس دارد. و این تعدد لباس را نشانهی برتری و تفوّق خود میداند. او کثرت لباس خود را دلیلی بر موقعیت بالای خود نسبت به دیگران میداند. گاهی با یکبار پوشیدن یک لباس آن را کنار گذاشته و به دیگری میدهد. البته از شئونات بانوان این است که لباس های متعدد داشته باشند مثلا در صبح عروسی یک نوع لباس و هنگام عصر از لباس دیگری استفاده میکنند.
پس تعدد لباس اگر از شئونات کسی حساب شود ایرادی ندارد و نشانهی تکبر نیست. مگر اینکه بخواهد با تنوع لباسِ خود، بر دیگران برتری یابد.
شخص متکبر سخاوت مند است.
از دیگر نشانه های انسان متکبر این است که اهل سخاوت است اما در سخاوتش اسراف نموده و دچار ریخت و پاش میشود.
استفاده از لباسهای بزرگ
انسان متکبر سعی میکند از لباس بزرگتر از خودش استفاده نماید مثلا سعی میکند لبههای آستین پیراهنش و یا پاچهی شلوارش را تا بزند تا به دیگران برساند که از نظر مالی وضعیت خوبی دارد و برای همین لباسهای بزرگنر خریداری میکند.
قساوت دل
از دیگر آثار تکبر قساوت قلب است کسی که دیگران را کوچک شمرده و خودش را برتر از دیگران میداند سخت دل شده و نسبت به دیگران ترحم ندارد. اگر بلایی هم به کسی برسد نگران نشده و به آنها کمک نمیکند. قساوت دل باعث خشکیدن اشک چشم او هم میشود و در مناجات با خدا نمیتواند اشک ریزد.
طمع به اموال مردم
انسان متکبر همیشه به طمع دستیابی به اموال مردم، دست درازی میکند. او دیگران را شایستهی مال داری نمیداند و دوست دارد اموال دیگران را به اموال خودش ضمیمه کند. حتی انتظار دارد دیگران با دست خود اموالشان را به او تسلیم نمایند.
میگویند رضاخان که خدا عذابش را زیاد کند این چنین بود. اگر چیزی را میدید و میپسندید، تمایلش را به صاحب مال ابراز میکرد و صاحب مال نیز وظیفه داشت با دستان خودش آنرا تسلیم رضاخان کند. یکبار چیزی را پسندیده بود و صاحب آن نمیدانست که اگر او چیزی را بپسندد باید مجانا تقدیمش کند و این کار را نکرد. رضاخان نگاه خشم آلودی به او کرد و قصد جانش را نمود.
دوست دارد یکه تاز جلسه باشد
شخص متکبر خیلی حرف میزند و انتظار دارد یکه تاز جلسات باشد. با صدای بلند حرف میزند و قصد میدان داری دارد.
اگر دیگران مشغول صحبت کردن باشند سخنشان را قطع مینماید و آنان را آدم به حساب نمیآورد. اما اگر کسی صحبت او را قطع نماید به شدت ناراحت میشود.
انسان متکبر در غذا خوردن، در حد سیری غذا میخورد.
شخص متکبر، کم حیا یا بی حیا
متکبر یا کم حیا است و یا اصلا حیا ندارد. وبرای همین به خیلی از گناهان آلوده میشود.
به دیگران کمک نمیکند
انسان متکبر به دیگران کمک نمیکند و حتی به اندازهی اینکه راه را برای دیگران باز کند نیز دریغ میکند. گاهی افراد نیز با اینکه فضا برای کنار رفتن دارند و هیچ زحمتی را نیز متحمل نمیشوند اما باز هم به دیگران راه نمیدهند. و اگر در یک کوچه راه بندان شود حتما طرف مقابلش باید عقب نشینی کند.
روایت امام صادق علیه السلام
امام صادق علیه السلام می فرمایند: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با بعضی از اصحاب خود در شهر مدینه حرکت میکردند. در بین راه به زن سیاهی برخورد کردند که مشغول جمعآوری فضولات بود. اصحاب به او گفتند: راه پیامبرصلی الله علیه و آله را باز کن! آن زن جواب داد: راه وسیع است. ( از طرف دیگر آن بروید) برخی از اصحاب میخواستند او را کنار بزنند تا راه باز شود. حضرت اجازه ندادند
و فرمودند: « دَعُوهَا فَإِنَّهَا جَبَّارَةٌ » یعنی رهایش کنید! این زن جبار است. ( یعنی سرکش و متکبر است)[14]
در پاسخ پیامبر دو احتمال وجود دارد. یا منظورشان این بود که این زن روحیهی تکبر دارد و برای همین به راحتی نمیتواند دست از کار خود بردارد. و یا اینکه منظورشان این بود که این زن جبار است و اگر بخواهید او را کنار ببرید ممکن است به کار بدتری هم دست بزند.
اهل منازعهی طولانی
انسان متکبر با مردم به منازعهی طولانی میپردازد. در حالی که انسان متواضع اگر حق به جانبش باشد باز هم منازعه را طولانی نمیکند. مثلا اگر در مطلبی با همسر و یا پدر و مادرش اختلاف داشت، اگر یکی دو بار با آنها صحبت کرد و نپذیرفتند بحث و گفتگو را رها میکند. اما انسان متکبر همینطور بحث را ادامه میدهد. در واقع میخواهد با بحث کردن، برتری خود را به اثبات برساند و یا طرف مقابل را تحقیر کند.
پس طولانی کردن منازعه و بحث گاهی نشانهی تکبر انسان است.
انسان متکبر، خشمناک ترین انسان
امام صادق علیه السلام میفرمایند:« وَ أَمْقَتُ النَّاسِ الْمُتَکَبِّرُ ». برای این روایت دو معنا به ذهن انسان میرسد. یکی اینکه بیشترین خشم و غضب در بین مردم، از شخص متکبر است. چون در غضبناکی میتواند بر دیگران تسلط داشته باشد و او نیز به دنبال برتری بر دیگران است. معنای دیگر اینکه بیشترین غضبها شامل شخص متکبر میشود و دیگران به او بسیار خشم میکنند.[15]
دورترین مردم به پیامبر صلی الله علیه و آله
انسان متکبر از پیامبر و اهل بیت علیهم السلام بسیار دور است.
اهل بیت علیهم السلام در معاشرت با دیگران بسیار متواضع بودند و با همهی مردم نشست و برخواست میکردند. درخواستهای مردم را فورا اجابت میکردند. گاهی کنار کوچه مینشستند و با مردم غذا میل مینمودند. و در یک کلام ذرهای تکبر در وجودشان نبود.
انسان متکبر در قیامت هم از ایشان بسیار دور است. چود در دنیا با آنها سنخیت روحی نداشته است.
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند:«إِنَّ أَبْعَدَکُمْ مِنِّی یَوْمَ الْقِیَامَةِ الثَّرْثَارُونَ وَ هُمُ الْمُسْتَکْبِرُونَ» یعنی دورترین انسانها از من، انسانهای مستکبر هستند.[16]
در واقع انسان متکبر با ادعای تفوقی که دارد، با خدای متعال منازعه میکند زیرا کبر فقط برازندهی خداوند است و دیگران چیزی از خود ندارند که بخواهند به خاطر آن بر دیگران برتری بجویند.
فرعی 2 تواضع امام زمان علیه السلام
یکی از عزیزانی که خدمت امام زمان علیه السلام رسیده بود نقل میکرد که وقتی امام از منزل بیرون آمدند و وارد کوچه شدند از دور به ما سلام کردند با اینکه فاصلهی ما با ایشان زیاد بود. ما فقط توانستیم جواب آقا را بدهیم و بعد از آن زبانمان بند آمد و حتی پاهایمان هم از حرکت ایستاده بود. اخلاق امام علیه السلام مانند جد بزرگوارشان بود که از دور به دیگران سلام میکردند.
هیبت امام خمینی رحمه الله
یکی از خبرنگاران برای مصاحبه به محضر امام شرفیاب شده بود. میگفت سرِ امام پایین بود و من همینطور از ایشان سؤال میکردند تا اینکه یکدفعه سرشان را بالا آوردند و به من نگاه کردند. در این لحظه ناگهان صدای من بند آمد و نتوانستم هیچ سخنی بر زبانم جاری کنم. بعد از مدتی که امام سرشان را پایین بردند به ایشان گفتم خواهشا سرتان را بالا نیاورید تا بتوانم از شما سؤال کنم. این حالت همان هیبتی بود که عرض شد. نه این که اما تکبر داشتند و آن خبرنگار از تکبر امام بهت زده شده باشد.
والسلام علیکم و رحمه الله
[1]. بحارالأنوار/ج14 /ص467 / باب 31
[2]. غررالحکم/ص310 /7157
[4]. برخی از این روایات در کتاب وسائل الشیعه، جلد 3، صفحهی 346 آمده است.
[6]. غررالحکم/ص310 /ح 7159
[7]. مستدرکالوسائل/ج12 /ص28/
[8]. کافی/ج 8 /ص81
[9]. غررالحکم /ص310 /ح 7162
[10]. بحارالأنوار/ج69 /ص89 / باب 105
[11]. بحارالأنوار/ج1/ص153
[12]. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَا مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ فِی رَأْسِهِ حَکَمَةٌ وَ مَلَکٌ یُمْسِکُهَا فَإِذَا تَکَبَّرَ قَالَ لَهُ اتَّضِعْ وَضَعَکَ اللَّهُ فَلَا یَزَالُ أَعْظَمَ النَّاسِ فِی نَفْسِهِ وَ أَصْغَرَ النَّاسِ فِی أَعْیُنِ النَّاسِ وَ إِذَا تَوَاضَعَ رَفَعَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ قَالَ لَهُ انْتَعِشْ نَعَشَکَ اللَّهُ فَلَا یَزَالُ أَصْغَرَ النَّاسِ فِی نَفْسِهِ وَ أَرْفَعَ النَّاسِ فِی أَعْیُنِ النَّاسِ . بحارالأنوار/ج70/ص 224
[13]. الکافی/ج2/ص311
[14]. ِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ الْکِبْرُ قَدْ یَکُونُ فِی شِرَارِ النَّاسِ مِنْ کُلِّ جِنْسٍ وَ الْکِبْرُ رِدَاءُ اللَّهِ فَمَنْ نَازَعَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رِدَاءَهُ لَمْ یَزِدْهُ اللَّهُ إِلَّا سَفَالًا إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص مَرَّ فِی بَعْضِ طُرُقِ الْمَدِینَةِ وَ سَوْدَاءُ تَلْقُطُ السِّرْقِینَ فَقِیلَ لَهَا تَنَحَّیْ عَنْ طَرِیقِ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَتْ إِنَّ الطَّرِیقَ لَمُعْرَضٌ فَهَمَّ بِهَا بَعْضُ الْقَوْمِ أَنْ یَتَنَاوَلَهَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص دَعُوهَا فَإِنَّهَا جَبَّارَةٌ» کافی/ج2 /ص309
[15]. منلایحضرهالفقیه/ج4 /ص394
[16]. وسائلالشیعة/ج15 /ص378