اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلحَمدُ لله رَبِّ العالَمینَ وَ الصلوهُ وَ السَّلامُ عَلی أَشرَفِ الأَنبِیاءِ وَ أَقدَمِهِم، حَبیبِ قُلوبِنا وَ طَبیبِ نُفوسِنا، سَیّدِنا وَ مَولانا أَحمَد، أَبِی القاسِمِ مَحَمَّد. صَلَّی الله عَلَیه وَ عَلی أَهلِ بَیتِه المَعصُومِینَ، وَلا سِیَّما بَقِیَه الله فِی الأَرَضِین، عَجَّلَ اللهُ تَعالی فَرَجَه وَ جَعَلَنا مِن أَعوانِه وَ أَنصارِه وَ مِنَ الطالِبینَ لِثارِ جَدِّهِ وَ جَدَتِه وَ لَعنَهُ اللهِ عَلی أَعدائِهم أَجمَعینَ إِلی قِیامِ یَومِ الدّین
پرسش و پاسخ
سؤال اول،تفاوت تنگ نظری با بخل
آیا بخل با تنگ نظری تفاوت دارد؟
پاسخ
بله.صفت بخل با تنگ نظری تفاوت دارد. اگر چه در بعضی از موارد با یکدیگر تقارن دارند. انسان تنگ نظر نمیتواند نعمتهای دیگران را ببیند. اما بخیل کسی است که نعمت دارد اما مایل نیست دیگران از نعمتش استفاده کنند. بنابراین ایندو به هم ارتباطی ندارند و ممکن است شخصی بخیل باشد اما تنگ نظر نباشد و دیدش نسبت به نعمتهای دیگران وسیع باشد.
سؤال دوم،عجب در مورد مخلوقات
آیا ممکن است انسان نسبت به دیگران عجب داشته باشد یعنی خداوند را دخیل در اموراتش برداند اما خود را از مردم مستقل بداند؟
پاسخ
خیر. زیرا ممکن است واقعا انسان نعمتی را بدون دخالت و کمک مردم به دست آورده باشد. این حالت عجب نیست. اگر کسی در کمالاتی که دارد خود را مستقل دانسته و خداوند را دخیل نداند به عجب دچار گشته است.
سؤال سوم، مخالفت با هیبت
اگر به واسطهی قرائنی متوجه شویم که خدای متعال از ما هیبتی در دیگران قرار داده است، آیا اجازه داریم که مرتکب کارهای لغو و بیهوده شویم یا اینکه باید ارتباطمان را کم یا قطع نماییم؟
پاسخ
اگر به زندگی انسانهای کامل، اهل بیت علیهم السلام دقت نماییم در خواهیم یافت که با اینکه در اوج هیبت بودند اما هیچگاه کار لغو و بیهوده انجام نمیدادند و اگر شنیدید که کسی برای شکستن هیبت خود در چشم مردم کار لغو انجام میداده است اشتباه مینموده است.
صفت هیبت در وجود انسان از صفات خوب و پسندیده است و چه دلیلی دارد که کسی بخواهد هیبت خود را از بین ببرد؟ انسان میتواند از هیبت خویش استفادهی مطلوب را داشته باشد و از وجاهت و نفوذ کلمهای که در اثر هیبت پیدا میکند به دیگران خدمت کند. و مردم را نیز به انجام معروف و ترک منکر دعوت نماید. پس انسان حق ندارد به این بهانه کار لغو انجام دهد.
مرحوم آیت الله بروجردی رحمه الله میرمودند: کسب آبرو واجب نیست اما ریختن آبرو حرام است.
سؤال چهارم، فایدهی بیان علل مباشر
با توجه به وجود علل عامه برای تمام رذایل اخلاقی، فایدهی بیان علل مباشر چیست؟
پاسخ
دانستن علل عامه هیچ تأثیری در درمان انسان ندارد. دانستن این علل مانند این است که پزشکی بخواهد بیمارش را با دانستن عواملی معالجه نماید که آن عوامل در صد نوع بیماری تأثیر گذار باشد. اما اگر علت مباشر را فهمید به بمباران آن پرداخته و به راحتی بیمار را معالجه میکند.
ادامهی معالجهی عملی
در جلسهی گذشته به بیان راهکار های عملی برای معالجهی تکبر پرداختیم و به چند مورد اشاره نمودیم که در این جلسه به ادامهی آن میپردازیم.
ـ طمع نداشتن به اموال دیگر
از دیگر راهکارهای درمان تکبر، بریدن طمع از اموال مردم است. خدای متعال نیز به پیامبر خود خطاب فرمود که چشمانت را به نعمتهای دیگران ندوز، که آنها شکوفههای زندگانی دنیا است. و این زینتها در مقابل ارزشهای معنوی ناچیز است.[1]
ـ کار و تلاش جدی
انسان متکبر میتواند با کار و تلاش جدی تکبر را از خود دور نماید. یعنی در حد معقول و به دور از زیاده روی به کار و تلاش بپردازد.
کار وتلاش امام باقر علیه السلام
امام باقر علیه السلام در هوای گرم تابستان به شدت عرق میریختند و زمین را شخم میزدند. یکی از اعراب که صحنه را تماشا میکرد با خود گفت: "عجب! امام علیه السلام در این هوای گرم به کار دنیا مشغول اند"؟ وقصد نمود امام را نصیحت نماید. به محضر امام رسید و گفت: اگر در این حالت از دنیا بروید چه حالی خواهید داشت؟ ( یعنی در بد حالتی از دنیا رفتهاید.) حضرت فرمودند: در بهترین حالت خواهم بود. بهترین حالت این است که انسان زحمت بکشد تا دست خویش را جلوی همنوعان خود دراز نکند.
بنابراین اگر کاسبی در هنگام کسب خویش نیت الهی داشته باشد و به خاطر انجام وظیفه و تأمین نفقهی همسر و فرزندانش به معامله پیردازد تا مبادا تأمین نیازهای او به گردن مردم و جامعه بیفتد.
اما افرادی که دید خدایی ندارند فقط در کسب وکار خود به دنبال سود مادی هستند.
داستان مرحوم شیخ اسماعیل نمازی رضوان الله تعالی علیه
مرحوم آقای نمازی[2] در تشرفی که در عربستان خدمت امام زمان علیه السلام پیدا کردند به ایشان گفته بودند:" ما نذر کرده بودیم که اگر از بیابان حجاز نجات پیدا کردیم به شکرانهی نجات از مرگ، تمام اموالمان را در راه خدا صدقه بدهیم.
امام علیه السلام فرمودند نذر شما باطل است زیرا اگر آنچه را که همرا دارید صدقه بدهید دستان خالی میشود و برای ادامهی راه مجبورید دست گدایی سراغ دیگران دراز نمایید. مقدار اموالتان را حساب کنید و هنگامی که به وطن خود رسیدید همان مقدار را صدقه بدهید.
انسان باید در تقاضا کردن از دیگران مراقب آبروی خود باشد. چه بسا گاهی فرزندی از پدر خود درخواست مال نمیکند زیرا میداند که او بر سرش منت میگذارد. اما از دوست خودش قرض میگیرد چون میداند با کمال میل به کمکش میشتابد. پس در سؤال از دیگران باید عزت انسان زیر پا نرود و آبرویش حفظ شود.
بنابراین انسان میتواند با جدیت در کار خودش به برطرف کردن نیازهایش بپردازد و به خادم و نوکر نیاز نداشته باشد.
ـ راه رفتن پشت سر دیگران
از کارهایی که تکبر را از بین میبرد راه رفتن پشت سر دیگران است. بخصوص پشت سر والدین و استاد که احترام آنها بر انسان واجب است. نه آنکه هر جلو رفتنی نشانهی تکبر باشد چرا که گاهی مصلحت در آن است که انسان مثلا برای رفع مشکلی جلوتر از آنها حرکت کند و لذا نباید در مورد دیگران قضاوت کنیم بلکه باید وجود خود را مورد ارزیابی قرار دهیم، ببینیم که آیا میتوانیم پشت سر دیگران راه برویم یا نه؟.و یا هنگام سوار شدن در ماشین آیا میتوانیم در صندلی عقب بنشینیم یا آن را کسر شأن خود میدانیم.
ـ عبادتِ زیاد عامل رفع تکبر
عبادت زیاد، تکبر را از انسان میگیرد. در بین انواع مختلف عبادت، دعا کردن نقش بسزایی در رفع تکبر دارد؛ چرا که دعا یعنی گدایی کردن و انسان متکبر زیر بار آنکه نیازمند است و باید گدایی کند نمیرود. اگر انسان دعا کند و در دعا کردن دستان خود را آنچنان بالا بیاورد که زیر بغلهای او آشکار شود فقر و احتیاج خود را بهتر درک میکند. قرآن کریم حضرت ابراهیم علیه السلام را ستایش میکند و در مورد او میفرماید:« إِنَّ إِبْراهیمَ لَأَوَّاهٌ حَلیمٌ»[3] ابراهیم بسیار دعا میکرده است. و این حالت را خداوند متعال بسیار دوست دارد.
برخی از آداب دعا کردن
آداب و حالاتی نیز برای دعا کردن بیان شده که رعایت آنها در رفع تکبر موثر است مثل:
ـ گریه کردن،
ـ الحاح و تکرار دعا (منظور از الحاح تکرار دعا است یعنی انسان از دعا کردن خسته نشود و حتی سالها یک دعا را تکرار کند نه آنکه بخواهد دعای خود را تحمیل کند یعنی اگر دعا مستجاب نشد تهدید کند تا استجابت دعای خود را به خداوند متعال تحمیل کند. خداوند متعال با تهدیدهای ما مصلحت خود را تغییر نمیدهد لذا از خداوند متعال بخواهیم که اگر طبق مصلحت و حکمت است دعای ما را مستجاب کند.)
ـ از دیگر آداب دعا، بلند شدن بر روی کندهی زانو است. این حالت زیبایی است که در هنگام دعاکردن، روی کندهی زانوی خود بلند شویم. عرب از این حالت به « جثا » ( الف منقلب از واو ) تعبیرمیکند. این حالتی که در برخی از دعا ها آمده است، حالت انسان هایی است که روز قیامت گرفتار میشوند و میخواهند به درگاه خدا اصرار کنند اما میبینند اگر بنشینند ممکن است محروم شود و اگر بخواهند بلند شده روی پایشان بایستند به خاطر اعمال بدشان خجالت میکشد لذا روی کندهی زانو بلند میشوند. اگر انسان درب خانهی الهی اینگونه بلند شود و با حالت گریه به یاد آن حالت خود در صحرای قیامت باشد تکبر را به خوبی میتواند از خود دور کند.
ـ سجده کردن نیز از دیگر مواردی است که تکبر را از انسان به خوبی دور میکند. یعنی شخص بر روی خاک بیفتد و پیشانی و بینی خود را به خاک بمالد. در روایت آمده است که شیطان باد تکبر را در بینی میدمد. و لذا دستور اکید داده و استحباب قوی وارد شده است که انسان غیر از پیشانی، بینی خود را هم به خاک بمالد.
دعای مسجد زید
دعای مسجد زید که در مفاتیح الجنان ( کنار اعمال مسجد سهله ) آمده است، از زیباترین دعاهاست که تمام مضامینش انسان را منقلب میکند. در این دعای کوتاه، حالت بلند شدن بر روی کندهی زانو(جثو)، سجده و بر خاک گذاشتن طرف راست و چپ وارد شده و از دعاهای زیبایی است که تأثیر فراوانی در انسان دارد و با بحث ما نیز مناسبت دارد. [4]
ـ گذاشتن دست بر روی سر و سینه
از دیگر کارهایی که انسان متکبر از انجام آن اِبا دارد گذاشتن دست بر روی سر و سینه است.( البته گذاشتن دست بر روی سر همیشه نشانهی تواضع نیست اما گاهی علامت تواضع است) .
زمانی که در محضر امام رضا علیه السلام نام مبارک حضرت مهدی علیه السلام را بردند، حضرت بلند شدند و دو دست مبارک خود را بر روی سر مبارکشان گذاشتند و برای امام دوازدهم علیه السلام دعا کردند. از حضرت علت این کار را جویا شدند و ایشان در پاسخ فرمودند: زمانی که کسی نام امام زمانش را میبرد، حضرت به او توجه میکنند و شایسته است آن لحظه که امام به او توجه میکنند همانند عبد ذلیلی که در مقابل مولای جلیل خود میایستد، حالت تواضع به خود بگیرد. لذا اینکه در دعای فرج دست را بر سر میگذارند یک نوع تواضع است که در روایت نیز وارد شده که حضرت دو دستشان را بر سر میگذاشتند.
گذاشتن دست بر روی سر، کنایه از تواضع است. چرا که اگر سر من مستقلا بالا بیاید حالت تکبرانه دارد. لذا دست را روی سر میگذارم به این معنی که از اینجا حق بالاتر رفتن ندارد و ایستادگی او در همین جا قطع میشود.
گذاشتن دست روی سر نشان دهندهی آنست که شخص در زیر چتر حضرت است و این دست، سایهی شماست بر روی سر من و من زیر سایهی شما هستم.
گذاشتن دست بر روی سینه در مقابل دیگران هم نشانهی تواضع است. (نه آنکه هر کس دست روی سینه نمیگذارد متکبر است)
ـ تلاوت آیات قیامت
اگر انسان آیات قیامت را تلاوت کند و به فکر آیندهی خود باشد و خوب گریه کند، تکبر از وجودش رخت میبندد.
در این زمینه پیشنهاد میکنم که قسمت اول دعای مسجد کوفه که پیرامون سختیهای روز قیامت است را بر روی کاغذی بنویسید و همراه خود داشته باشید و در مواقعی که حوصله دارید بخوانید و خوب گریه کنید. و به این ترتیب تکبر به خوبی از انسان خارج خواهد شد.
ـ حضور در قبرستان
از جمله عوامل موثر در از بین بردن تکبر حضور در قبرستان است. تفکر در زندگی کسانی که اکنون در قبرستان خوابیدهاند اما روزی زنده بودهاند و دوران جوانی و عیاشی تکبر داشتهاند، برای از بین بردن تکبر موثر است. آنها نیز روزی مثل ما بودهاند اما همه را گذاشته و به زیر خاک رفتهاند.
چگونه انسانی که از خود هیچ ندارد تکبر میورزد و حال آنکه هم خلق شدنش و هم فنائش وابستهی به خداست. اگر خداوند متعال پس از خلق انسان، اختیاراتش را به او تفویض کرده بود شاید مقداری جای تکبر برای او بود یعنی اگر خداوند متعال انسان را در خلق کردن، حفظ خود، ادامهی زندگی و سایر کمالات دیگر مستقل کرده بود و او نیازی به خدا نداشت شاید میتوانست اندکی تکبر بورزد. اما اینگونه نیست و انسان ممکن الوجودی است که اصل خلقتش در دست خداوند متعال است. اما انسانی که به تعبیر قرآن کریم که میفرماید:« أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ» حدوث و بقائش همه وابستهی به خداوند است و از خود هیچ ندارد چگونه تکبر میورزد. وقتی انسان به قبرستان میرود این وابستگی خود را خوب میفهمد. میفهمد که اگر مرگ به سراغ او آید توانایی دفاع از خود در برابر آن را ندارد. امام علیه السلام به کسی فرمودند: هنگامی که قدرت دفاع در برابر ملک الموت و جلوگیری از قبض روح را یافتی، آنگاه هر آنچه که میخواهی گناه کن! از مُلک خدا بیرون برو، و هر چه که میخواهی گناه کن! هنگامی که قدرت پیدا کردی که از رفتن به جهنم سر باز زنی هر چه میخواهی گناه کن! این موارد تکبر را از انسان دور میکند.
انسان موجود ضعیفی است. ضعف و عجز سراسر زندگی او را فرا گرفته است. او سعی میکند تا دچار غفلت نشود اما نمیتواند و در غفلت ضررهای زیادی به او وارد میشود. تلاش میکند تا در ساعت معینی از خواب بیدار شود، نماز شب بخواند و یا به وعده ای که کرده وفا کند، اما باز نمیتواند. تصمیم میگیرد تا فلان مطلب را فراموش نکند اما همانجا که به آن نیاز دارد یک دفعه فراموش میکند. چه بسیار تلاش میکند تا بتواند کار خاصی را انجام دهد اما باز نمیتواند.
زمانی که سعی میکند تا به کسی محبت نداشته باشد، میبیند عاجز است و محبتِ بی جا دل او را فراگرفته است و هر آنچه تلاش میکند تا آن محبت را از دل بیرون کند موفق نمیشود. و همانند سطل زبالهای است که از همه جا، همه چیز در آن ریخته میشود. در حالی که این دل میبایست فرودگاه محبت خدا و اهل بیت علیهم السلام باشد.
در مقابل هنگامی که میخواهد محبت یکی از اولیاء الهی را در دل داشته باشد باز هم نمیتواند. گناهی را ناخواسته از کسی دیده و هر چه سعی میکند تا آن را فراموش کند نمیتواند. (در حالی که بنا بر فرمودهی آیت الله ارباب رحمه الله فراموشی و نسیان هم یکی از نعمتهای الهی است)
امیر المومنین علیه السلام فرمودند:«عرفت الله بفسخ العزائم و نقض الهمم»[5] یعنی به وسیلهی نقض شدن تصمیماتی که میگرفتم خدا را شناختم. و دیدم قدرتی فوق من وجود دارد و تصمیم میگیرد. انسانی که این مقدار عاجز است چگونه تکبر میورزد؟!
تواضع مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء رحمه الله
خادم مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء در احوالات ایشان نقل میکند که این عالم بزرگ گاهی شبها دیوانه میشدند و ما نگرانشان بودیم. گاهی شبها میدیدیم که آقا وضو میگرفتند و داخل باغچه روی خاکها و رو به قبله مینشستند. و میگفتند: جُعَیفَر ( جعفر کوچولو ) بودی جعفرت کردند ( یعنی خدا تو را جعفر کرد)! جعفر بودی آقا جعفرت کردند! آقا جعفر بودی آیت الله جعفرت کردند... و همینطور مقام خود را بالا میبردند.
بعد یک مرتبه خاکهای باغچه را روی سرشان میریختند و در حالی که خود را میزدند میگفتند: جُعَیفَر جُعَیفَر جُعَیفَر! یعنی تو همان جعفر کوچک و پست هستی.
اولیای الهی اینچنین خود را در پیشگاه خدا ذلیل مینمودند و این ذلت به آنها عزت میبخشید.
خشوع رهبر معظم انقلاب مد ظله العالی
رهبر معظم انقلاب نیز در مناجات با خدا و توسل به امام زمان علیه السلام همینطورند.
موقعی مسئول دفتر ایشان میگفتند: زیاد مزاحم آقا نشوید ایشان تا صبح گریه میکردند.
گاهی هم که به مسجد مقدس جمکران میروند متولی مسجد میدید که آقا قبل از اینکه نماز امام زمان علیه السلام را بخوانند در محراب مینشستند و دو سه ساعت فقط گریه میکنند و بعد از آن تازه بلند میشدند و نماز میخواندند.
اما همین شخصیتی که در برابر خدای متعال اینگونه اشک میریزد میبینید در مقابل دشمن با تمام وجود ایستاده و هیچ ترسی در وجودشان راه ندارد.
مناجات خاضعانه
یکی از دعاهای که در اعمال مشترک شبهای قدر، دعایی است که اگر انسان متکبری آنرا بخواند خوب تکبرش ریخته میشود.
« اللَّهُمَّ إِنِّی أَمْسَیْتُ لَکَ عَبْداً دَاخِراً » خدایا! من شام کردم در حالی که عبد کوچکی هستم برای تو.« لَا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرّاً وَ لَا نَفْعاً » من مالک خودم نیستم نه مالک سود و نه مالک ضرر. « وَ لَا أَصْرِفُ عَنْهَا سُوءاً » و نمیتوانم هیچ بدی را از خودم دور نمایم. « أَشْهَدُ بِذَلِکَ عَلَى نَفْسِی » خدایا! با این گفتار شهادت میدهم بر علیه خودم.« وَ أَعْتَرِفُ لَکَ بِضَعْفِ قُوَّتِی وَ قِلَّةِ حِیلَتِی» و اعتراف میکنم که نفس من عاجز و نیروی من کم است. و بی چارهام و نمیتوانم برنامه ریزی کنم. « فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْجِزْ لِی مَا وَعَدْتَنِی وَ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ » پس درود بر محمد و آل محمد بفرست و وعدهات را برای من و برای همهی مردان و زنان مومن عملی نما. « مِنَ الْمَغْفِرَةِ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ » ( که وعدهی تو ) مغفرت و آمرزش در این شب است. « وَ أَتْمِمْ عَلَیَّ مَا آتَیْتَنِی فَإِنِّی عَبْدُکَ الْمِسْکِینُ الْمُسْتَکِینُ الضَّعِیفُ الْفَقِیرُ الْمَهِین » و آنچه را به من عطا میکنی کامل گردان. که من بندهی مسکین، زمینگیر، ناتوان، فقیر و پست توام.[6]
دقت کنید در این عبارات که چگونه انسان را در پیشگاه الهی خوار و ذلیل میکند. هر قدر انسان خود را در مقابل خدا بیشتر ذلیل نماید عزتش بیشتر میشود.
الگو گیری از اهل بیت علیهم السلام در مناجات با خدا و در معاشرت با مردم از مواردی است که انسان میتواند برای بیرون کردن روحیهی تکبر از آن استفاده نماید. از جملاتی که به خدا عرض مینمودند تا رفتارهای که در بین مردم داشتند. از سلام به دیگران و دستگیری از محرومان و توجه به مردم تا کار کردن در منزل و خرید برای خانه.
نمونههایی از رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله
برای وضوح مطلب به نمونههای تواضع در زندگی اهل بیت علیهم السلام اشاره مینماییم.
ـ پیامبر صلی الله علیه و آله همواره بر زمین غذا میخودند. حتی روی فرش یا پوست گوسفند هم نمینشستند. و بعد میفرمودند: من هم بنده هستم و مانند بندگان بر روی زمین عذا میخورم. این جملهی پیامبر نظیر جوابی بود که سلمان به دیگران میداد. مردم به او میگفتند چرا لباس نو نمیپوشی؟ و او جواب میداد که من بنده هستم.پس هرگاه از بندگی خارج شدم لباس نو میپوشم.( و منظورش آزادی از آتش جهنم بود.)[7]
ساده زیستی علامه طباطبایی رحمه الله
یکی از نزدیکان علامهی طباطباییرحمه الله نقل مینمود که من یاد ندارم ایشان لباس نو به تن کرده باشم. نمیگفتند نپوشیده بلکه میگفتند من یاد ندارم. در درس دادن هم بسیار ساده بودند و بر روی یک گلیم مینشستند و درس میگفتند. یکبار هم یکی از شاگردانشان پتویی را برای نشستن ایشان انداخته بودند مرحوم علامه ناراحت شده بودند و پتو را برداشته و روی همان گلیم نشستند.
اَنس
اَنس که خادم پیامبر صلی الله علیه و آله بود میگوید ایشان محبوبترین انسانها نزد مردم بودند اما خوششان نمیآمد وقتی وارد جلسهای میشوند کسی جلوی پایششان بلند شود. اصحاب حضرت نیز چون این را میدانستند جلوی پایشان بلند نمیشدند. پیامبرحقیقتا یک تواضع استثنایی داشته اند.
البته اینکه حضرت مایل نبودند کسی جلوی ایشان بلند شود دلیل نمیشود که اصحاب از جا بلند نشوند. اگر بلند نشدن به این خاطر باشد که معتقد باشند پیامبر نباید از ما چنین انتظاری داشته باشند که کار اشتباهی است. گاهی هم اگر بلند نشود پیامبر ناراحت نمیشود اما اطرافیانی که صحنه را میبینند گمان میکنند که برای توهین به ایشان جا بلند نشده است. در اینصورت هم باید بلند شود و احترام بگذارد.
با کسی در حال خواندن قرآن است و عالمی از در وارد میشود. در اینجا وظیفهاش این است که قرآن را ببندد و با قرآن از جا بلند شود. پس بلند نشدن به بهانهی تلاوت قرآن گاهی نشانهی تکبر است.
از دیگر نشانههای تکبر این است عدهای در حالت ایستاده با کسی صحبت میکنند و خود او نشسته باشد. حضرت علی علیه السلام فرمودند: اگر میخواهید به یکی از مردان اهل جهنم نگاه کنید به کسی بنگرید که نشسته است و دیگران اطراف او ایستادهاند و با او صحبت میکنند.[8]
مرحوم پدر ما نقل میکردند که در زمانی که در نجف بودم حضرت امام روبروی ضریح حضرت علی علیه السلام مینشستند و زیارت جامعه میخواندند. چون ایشان استاد ما بودند و من میخواستم به ایشان احترام بگذارم در هنگام خروج از حرم برای ایشان تواضع نمودم. ایشان نیز که روبه ضریح نشسته بودند فورا دست خود را بالا آوردند و پاسخ مرا دادند. حقیقتا کسانی که تواضع داشته باشند بهرههای زیادی از زندگی میبرند.
از دیگر رفتارهای متواضعانهی پیامبر در منزل، علف دادن به حیوانات بود. حضرت با دستان مبارک خودشان به حیوانات علف میدادند. یا از شتر شیر میدوشیدند. کفشهای مبارکشان را با دست خود وصله میزدند. پارگی لباسشان را خودشان میدوختند.
با خادمین خود مینشستند و غذا میخوردند. خودشان گندم آسیاب مینمودند. کالای مورد نیازشان را خودشان خریداری میکردند. با افراد مصافحه مینمودند. غنی و فقیر، و کوچک و بزرگ برایشان تفاوتی نداشت و با همه مصافحه مینمودند. در سلام کردن پیشی میگرفتند. گشاده رو بودند و همواره تبسم مینمودند به طوریکه هرگاه کسی از کنار ایشان عبور میکرد لبهای حضرت باز بود و حالت عادی نداشتند. تبسم داشتند اما خنده نداشتند.
در هنگام ناراحتی، عبوس نبودند. اگر شدتی داشتند و کاری بایست انجام میگرفت، اجبار در کارشان نبود. متواضع بودند اما ذلت در وجودشان نبود. سخاوت داشتند اما اسراف نمیکردند. با مردم رحیمانه برخورد میکردند. دستشان را به طمع جلوی کسی دراز نمیکردند. هیچگاه سیر غذا نمیخوردند.
هیچگاه تکیه نمیدادند. از کسی شکایت نمیکردند. با انسانهای بیمار و معلول مجالست مینمودند. حتی برای شخصی که آبله داشت و دیگران از کنارش بلند میشدند در کنار خود جا باز میکردند.
تکبر از نگاه امام صادق علیه السلام
عبد الله بن طلحه از امام صادق علیه السلام پرسید: گاهی انسان لباس خوبی میپوشد یا مرکب گران قیمتی سوار میشود. نزدیک است که از آن کبر نمایان شود. حضرت فرمودند: این حالت کبر نیست. بلکه تکبر انکار حق، و ایمان اقرار به حق است.[9]
در روایت دیگری آمده است که صِرف اینکه انسان لباس خوب یا مرکب گران قیمت بپوشد تکبر نیست بلکه باید به درون خود بنگرد و ببیند که آیا روحیهی کبر و خود بزرگ بینی دارد یا خیر. همانطور که گفتیم یکی از نشانههای انسان متکبر این بود که به پوشیدن لباس کهنه یا سوار شدن بر ماشین ارزان قیمت راضی نباشد.
والسلام علیکم و رحمه الله
َالّلهُمَ صَلِّ عَلی مُحَمَدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فِی فَرَجِ مَولانا صَاحِبَ الزَمان، وَاجعَلنَا مِن خَیرِ أَعوانِه وَ أَنصارِه، وَ مِنَ الطالِبینَ لِثارِ جَدِّه وَ جَدَّتِه، وَ اکشِف الّلهُمَ عَن هَمِّهِ وَ غَمِّه، وَ هَب لَنا رَأفَتَه وَ رَحمَتَه وَ دُعائَهُ وَ خَیرَه، وَامنُن عَلَینا بِرِضاه، اَللّهُمَ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
.[1] قال الله تعالی:« وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى » ط/131
[2] آقای نمازی به همراه کاروان خوداز مکه باز میگشتند و در میان راه، مسیر را گم کردند. کارشان در بیابان به جایی رسید که قبرهای خود را کندند و چون آب و غذایی نداشتند منتظر مرگ نشستند. اما به لطف امام زمان علیه السلام نجات پیدا کردند..
[3]. سورهی توبة/ 114
[4] إِلَهِی قَدْ مَدَّ إِلَیْکَ الْخَاطِئُ الْمُذْنِبُ یَدَیْهِ بِحُسْنِ ظَنِّهِ بِکَ إِلَهِی قَدْ جَلَسَ الْمُسِیءُ بَیْنَ یَدَیْکَ مُقِرّاً لَکَ بِسُوءِ عَمَلِهِ وَ رَاجِیاً مِنْکَ الصَّفْحَ عَنْ زَلَلِهِ إِلَهِی قَدْ رَفَعَ إِلَیْکَ الظَّالِمُ کَفَّیْهِ رَاجِیاً لِمَا لَدَیْکَ فَلاَ تُخَیِّبْهُ بِرَحْمَتِکَ مِنْ فَضْلِکَ إِلَهِی قَدْ جَثَا الْعَائِدُ إِلَى الْمَعَاصِی بَیْنَ یَدَیْکَ خَائِفاً مِنْ یَوْمٍ تَجْثُو فِیهِ الْخَلاَئِقُ بَیْنَ یَدَیْکَ إِلَهِی جَاءَکَ الْعَبْدُ الْخَاطِئُ فَزِعاً مُشْفِقاً وَ رَفَعَ إِلَیْکَ طَرْفَهُ حَذِراً رَاجِیاً وَ فَاضَتْ عَبْرَتُهُ مُسْتَغْفِراً نَادِماً وَ عِزَّتِکَ وَ جَلاَلِکَ مَا أَرَدْتُ بِمَعْصِیَتِی مُخَالَفَتَکَ وَ مَا عَصَیْتُکَ إِذْ عَصَیْتُکَ وَ أَنَا بِکَ جَاهِلٌ وَ لاَ لِعُقُوبَتِکَ مُتَعَرِّضٌ وَ لاَ لِنَظَرِکَ مُسْتَخِفٌ وَ لَکِنْ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی وَ أَعَانَتْنِی عَلَى ذَلِکَ شِقْوَتِی وَ غَرَّنِی سِتْرُکَ الْمُرخَى عَلَیَ فَمِنَ الْآنَ مِنْ عَذَابِکَ مَنْ یَسْتَنْقِذُنِی وَ بِحَبْلِ مَنْ أَعْتَصِمُ إِنْ قَطَعْتَ حَبْلَکَ عَنِّی فَیَا سَوْأَتَاهْ غَداً مِنَ الْوُقُوفِ (الْمَوْقِفِ) بَیْنَ یَدَیْکَ إِذَا قِیلَ لِلْمُخِفِّینَ جُوزُوا وَ لِلْمُثْقِلِینَ حُطُّوا أَ فَمَعَ الْمُخِفِّینَ أَجُوزُ أَمْ مَعَ الْمُثْقِلِینَ أَحُطُّ وَیْلِی کُلَّمَا کَبُرَ سِنِّی کَثُرَتْ ذُنُوبِی وَیْلِی کُلَّمَا طَالَ عُمْرِی کَثُرَتْ مَعَاصِیَّ فَکَمْ أَتُوبُ وَ کَمْ أَعُودُ أَ مَا آنَ لِی أَنْ أَسْتَحْیِیَ مِنْ رَبِّی اللَّهُمَّ فَبِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اغْفِرْ لِی وَ ارْحَمْنِی یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ وَ خَیْرَ الْغَافِرِینَ پس گریه کن و صورت به خاک گذار و بگو ارْحَمْ مَنْ أَسَاءَ وَ اقْتَرَفَ وَ اسْتَکَانَ وَ اعْتَرَفَ پس بگذار طرف راست رو را و بگو إِنْ کُنْتُ بِئْسَ الْعَبْدُ فَأَنْتَ نِعْمَ الرَّبُ پس بگذار طرف چپ را و بگو عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِکَ فَلْیَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِکَ یَا کَرِیمُ پس برگرد به حال سجود و بگوالْعَفْوَ الْعَفْوَ صد مرتبه
[5].«أَنَّ رَجُلًا قَامَ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَقَالَ لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ بِمَا عَرَفْتَ رَبَّکَ قَالَ بِفَسْخِ الْعَزْمِ وَ نَقْضِ الْهِمَم» بحارالأنوار/ج3/ص42
[6]. بحارالأنوار/ج95 /ص147 . مفاتیح الجنان/ اعمال مشترک شبهای قدر
[7].« أنه کان یأکل على الأرض و یقول إنما أنا عبد آکل کما یأکل العبد. و قیل لسلمان لم لا تلبس ثوبا جیدا فقال إنما أنا عبد فإذا أعتقت یوما لبست أشار به إلى العتق فی الآخرة». بحارالأنوار/ج70 /ص204 / باب 130
[8].« وَ قَدْ قَالَ عَلِیٌّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ النَّارِ فَلْیَنْظُرْ إِلَى رَجُلٍ قَاعِدٍ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ قَوْمٌ قِیَامٌ » بحارالأنوار/ج70/ص206/ باب 130
[9]. إِنَّ الرَّجُلَ لَیَلْبَسُ الثَّوْبَ أَوْ یَرْکَبُ الدَّابَّةَ فَیَکَادُ یُعْرَفُ مِنْهُ الْکِبْرُ فَقَالَ لَیْسَ بِذَلِکَ إِنَّمَا الْکِبْرُ إِنْکَارُ الْحَقِّ وَ الْإِیمَانُ الْإِقْرَارُ بِالْحَقِّ وسائلالشیعة/ج 16/ص7