بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بهداشت جسم؛ جلسۀ 20
تاریخ سخنرانی: 1398/08/15
مکان سخنرانی: بیت آیت الله مهدوی
در این جلسه صحبتمان راجع به عیادت مریض و آداب عیادت است.
تشویق به عیادت مریض در روایات
اول برای تشویق به عیادت مریض روایاتی که در این زمینه است را به آن اشاره میکنیم. به اصل عیادت خیلی ترغیب و تشویق شده است. پیامبر میفرمایند: اصل عیادت مستحب است «العیادة سنة»[1] و به امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمودند تا یک میل فاصله حرکت کن برای اینکه خودت را به عیادت مریض برسانی[2]. یک میل را بعضی نزدیک به دو کیلومتر، بعضی هم یک فرسخ گفتهاند. حالا یک میل عربی را میگویند و از فوایدش پیامبر میفرمایند که هم عیادت مریض و هم راهرفتن دنبال جنازه فایدهاش این است که شما را به یاد آخرت میاندازد؛ «عوّدوا المریض و اتّبعوا الجنائز تذکّرکم الآخرة»[3]. در یک حدیث هم دارد پیامبر وقتی که صبح نمازشان را میخواندند رویشان را برمیگرداندند و از اصحاب سؤال میکردند: آیا مریضی در بین مسلمانها هست تا به عیادت او برویم؟ اگر کسی بود به عیادتش میرفتند و اگر نبود در سؤال بعدی میگفتند کسی فوت نشده است؟ باز اگر کسی فوت شده بود به تشییع جنازۀ او میرفتند. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرمایند که پیامبر یک موقعی به عیادت یک یهودی رفتند[4]. چون در آداب دارد که کسی را برو عیادت بکن که او تو را در بیماری عیادت نکرد و هدیه به کسی بده که او به تو هدیه عطا نکرد. باز امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرمایند: «المریض یعاد و الصحیح یزار»[5] کسی که مریض است به عیادتش میروند، کسی که سالم است به زیارتش میروند و فرمودند: «مِنْ أَحْسَنِ الْحَسَنَاتِ عِیَادَةُ الْمَرِیضِ»[6] از برترین حسنات به عیادت مریض رفتن است. میگویند حضرت موسی(علیهالسلام) 3500 مرتبه با خدای خود تکلم داشته است. در یکی از تکلمها گفت خدایا کدامیک از بندگان محبوبتر نزد تو هستند؟ خطاب شد کسانی که سه تا ویژگی دارند: یکی به عیادت مریض میروند و میروند به مادر داغدیده تسلیت میگویند و اموات را تشییع میکنند.
اولویت عیادت بیمار بر تشییع جنازه
در مقایسۀ بین عیادت مریض و تشییع جنازۀ پیامبر فرمودند: عیادت مریض اعظم أجراً است از اینکه بخواهد به تشییع جنازه برود. شاید بهخاطر نتیجه و تأثیر آن است. آدم زنده را وقتی به عیادتش میرود اثرش این است که به سلامتی او کمک میکند؛ لذا مدت بیشتری آن شخص عبادت خدا را میکند. اما شخصی که فوت شده وقتی به تشییع جنازۀ او میرود فقط برای خودش دارد سود میکند که به یاد آخرت میافتد و الا او که از دنیا رفت.
ثواب عیادت
همچنین در ثواب عیادت مریض گفته شده که گامها و قدمهایی که شخص از خانۀ خودش برمیدارد تا به خانۀ مریض برسد، این قدمها را دارد در باغهای بهشت برمیدارد. در روایت دیگر دارد که شخصی که عیادت میکند در رحمت الهی فرو میرود «یَخُوضُ الرَّحْمَةَ»[7] تا وقتی که کنار مریض مینشیند. آنوقت که مینشیند دیگر غرق رحمت میشود، گویا سرش در رحمت الهی فرو میرود و رحمت سرتاپای او را فرامیگیرد. در حدیث دیگر پیامبر فرمودند کسی که به عیادت مریض برود هفتاد هزار ملک از حین صبح تا مغرب به او درود میفرستند. پیامبری سؤال کرد خدایا ثواب عیادتکننده چه چیزی هست؟ پروردگار فرمود من ملکی را موکل آن عیادتکننده قرار میدهم که وقتی وارد قبر شد آن ملک به عیادت او برود تا زمانی که محشر بهپا میشود و برای او این ملک تا روز قیامت استغفار میکند. در حدیث دیگر دارد هفتاد هزار ملک به خانۀ عیادتکننده میآیند و تا قیامت برای این شخص عیادتکننده تسبیح، تکبیر، تحلیل میگویند و این هفتاد هزار ملک ذکر میگویند و نمازهایی که این ملائکه میخوانند نصف این نمازها برای همین شخص عیادتکننده است. خب این روایات مختلف بود که من از هر کدامش یک بخشش را انتخاب کردم؛ مثلاً برای آن بخشی که میگوید ثواب عیادتکننده بهشت است خیلی روایت داریم. اما تکرار هر کدام از اینها را حذف کردم. دیگر حدود این ده تا نکته شد، ده تا ثواب برای عیادتکننده.
آداب عیادتکردن
اما برای عیادت آدابی است. حالا من بخشی از آن آداب را امشب عرض میکنم؛ چون خیلی زیاد است و بخش دیگرش را ان شاء الله جلسۀ آینده اگر توفیقی داشتیم.
1.زود به عیادت مریض نرفتن
یکی از آداب این است که زود به عیادت مریض نرویم. اجازه بدهیم سه روز بگذرد و حالا این یک ادبی است که خیلی معنا دارد. یک معنایش این است که ما منتظر بیماری شخص نباید باشیم و همان روز اول که مریض شد بدویم برویم، مثل اینکه انتظارش را میکشیدیم مریض شود. معنای دیگرش این است که بیماریهای مختصر را اجازه بدهید تا حالش خوب شود، اصلاً اینها بیماری نیست و قبلاً هم گفتیم شخص که مریض میشود تا میتواند اصلاً داخل خانه ننشیند و حرکت بکند و به بیرون برود. خود این حرکت بدنی مؤثر در بهبودی و سلامتی او است؛ اما بعد از سه روز فرمودند اگر دیدید بیماریاش طول کشیده است به عیادتش بروید؛ «لا یعاد المریض الا بعد ثلاث»[8].
2. عیادت فردی که به عیادت شما نیامده و دادن هدیه به او
ادب دیگر این است که عرض کردم کسی که در مریضی خود شما به عیادت شما نیامده، شما به عیادتش بروید. اگر کسی به عیادت شما نیامد شما به عیادتش برو. اگر کسی هدیهای برایت نیاورده اتفاقاً همان را انتخاب بکن؛ یعنی بزرگی شما به این است به کسی هدیه بدهید که به شما هدیه نداده است. در یک داستانی هم دارد که از آن یکی از آداب را میفهمیم. این است که وقتی به عیادت مریض میروید یک هدیهای برای او ببرید، دست خالی نروید. منتها ببینید حالا هدیۀ متناسب او چیست. قدیم خوردنیها بیشتر بوده، امروزه کتاب بهتر از خوردنی است؛ اما خب این معنایش این نیست که حالا میگوییم کتاب، دیگر حالا خوردنیاش نباشد. جمعش هم میشود. حالا یک کسی هم یک مقدار خوردنی بگیرد ببرد و هم یک کتابی که البته متناسب باشد نه همینطور... چه کتابی ببرد که مثلاً برای بیمار مناسب باشد؟ آن کتابهایی است که معجزات اهلبیت(علیهمالسلام) را بیان کرده تا شخص توسل پیدا بکند و با امید بلکه خوب بشود. یکی از بیمارهایی که در بیمارستان بود، ایشان کتابی به او داده شد که مربوط به معجزات اهلبیت(علیهمالسلام) بود، توسلات بود که توسل پیدا کرده بودند و خوب شده بودند. آن بیمار در آن حالت انکثار روحی دلش شکسته بود و به اطرافیان گفته بود شب نیمۀ شعبان من را در مسجد همان بیمارستان ببرید و این کار را میکنند. همینطور با تختش به کنار مسجد میبرندش و آنجا متوسل میشود و اتفاقاً حضرت از او دستگیری میکنند و خوب میشود. خب نتیجه چه است؟ نتیجۀ همان کتابی است که به دستش دادند و کتاب باعث میشود این یک مرتبه متذکر میشود و خب این کار را انجام میدهد.
یک توصیه هم یادم آمد یکی از دوستان ما که هنوز هم هر دویشان هستند. هم عیادتکننده و هم آنکه معجزه شامل حالش بود، یک مغازهای بود در خیابان حکیم اینجا میوهفروشی داشت. آنوقت که هنوز خیابان حکیم نیامده بود. بعد مغازهاش در خیابان افتاد. اسمشان حاج آقا رضای تنظیفیان بود. در مغازهشان شاگردی داشتند، یک جوانی بود که ایشان البته حالا بزرگ شده، حالا ببینیدش آدم کاملی است. آن موقع جوان بود و با موتور برای مغازۀ ایشان میوه میآورد، میبرد، شاگرد مغازۀ ایشان بود. آنوقت با موتور یک تصادف سنگینی کرد و طوری سر و وضعش شکست که در بیمارستان ناامید بودند از اینکه اصلاً زنده بماند، میگفتند دیگر فوت میشود. در حالت بیهوشی هم بود. آنوقت صاحب مغازه میگفتند من به عیادتش بالای سرش رفتم دیدم روی تخت افتاده است. یک مهر کربلا همراهم بود به او دادم و آهسته در گوشش گفتم اگر صدای من را میشنوی و متوجه هستی توسل به امام زمان(علیهالسلام) پیدا بکن و از آقا بخواه تا آقا تو را شفا بدهند و آن تربت را هم پهلویش گذاشته بود. اتفاقاً این شاگرد متوجه میشده، یعنی در حالتی بوده که نمیتوانسته حرکت بکند؛ اما در آن حالت میشنیده است. لذا بعد برای ما تعریف کرد و گفت بله من شنیدم که استادم اینها را به من گفت. من در همان حالت بیحالی که افتاده بودم متوسل شدم. خب دیگر کسی از عیادتکنندهها نبوده، بعد از وقت ملاقات بوده که همه رفته بودند و ایشان متوسل شده بود. طبقۀ چندم بیمارستان هم بوده، همکف نبوده حالا طبقۀ چهارم پنجم، آنوقت گفت یک مرتبه نوری را از طرف پنجره که پنجره به حیات بیمارستان راه داشت دیدم. از پنجره دیدم یک نوری وارد اتاق شد و به دنبال او یک آقایی را دیدم ظاهر شدند و بالای سرم آمدند و یک دستی بر روی من کشیدند و یک هماتاقی هم در همان اتاق بود که به برکت حضور آقا او هم حالش خوب شد. بعد هم آقا تشریف بردند. هر دویشان حالشان خوب شده بود و یک غوغایی در بیمارستان شده بود و پزشکان که اصلاً باورشان نمیآمد. یعنی جوانی که سر تا پایش شکسته بود و پانسمان بود و زخمهای عمیقی داشت اصلاً خوب خوب شد و اثر زخم هم حتی نبود. حالا یکی حالش خوب میشود اما اثر زخم تا دو سه هفته در روی بدن هست که وقتی همان روز مرخص شد من فهمیدم، همان شب برای عیادت او به منزلش رفتیم. هیچ اثر زخمی اصلاً در بدن او نبود، فقط یک مقدار آثار کسالت داشت و هنوز آن حالت جوانی که سر حال است اینطوری نبود. معلوم بود که بالاخره آثار نقاهت در او بود اما هیچ آثار زخمی در سر و دست و اینهایش نبود. یک معجزۀ اینطوری که تربت سیدالشهدا(علیهالسلام) کنارش بوده و هم حضور یک فرد نورانی که حالا دیگر نمیدانم، چون آقا خودشان را معرفی نکرده بودند. از این چیزها خیلی هست. در این عیادتها ما زیاد داریم.
فقط اشخاصی که عیادت میکنند باید توجه به این نکات داشته باشند. حالا بحث ما در هدیه است. در یک داستانی دارد که امام صادق(علیهالسلام) در مسیر راه به بعضی از اصحابشان برخورد کردند. دیدند اینها چند نفر با هم هستند و دارند به جایی میروند. فرمودند دارید کجا میروید؟ گفتند داریم به عیادت فلان مریض میرویم. حضرت گفتند بایستید صبر کنید آیا چیزی همراهتان هست و چند تا چیز را اسم آوردند: سیب همراهتان نیست، به نیست، سفرجل، سفرجل همان گلابی را میگویند، گاهی به را هم میگویند. سفرجل همراهتان نیست؟ چند تا چیز را اسم آوردند. عود، گفتند عطر همراهتان نیست یک چیز خوشبو کننده؟ گفتند نه ما همینطور داریم میرویم. ببینید آداب را اینها نمیدانستند چند نفر بودند اما هیچ کدام از این آداب اطلاع نداشتند همینطور داشتند میرفتند. حضرت گفتند پس صبر بکنید یک مقدار چیزی را تهیه بکنیم. بعد یک نکتهای را بیان کردند گفتند مگر نمیدانید که مریض احساس راحتی میکند؟! «یَسْتَرِیحُ إِلَى کُلِّ مَا أُدْخِلَ بِهِ عَلَیْهِ»[9] وقتی هر چیزی برایش هدیه میبرید احساس آرامش میکند و این برای سلامتی او مؤثر است.
3.مصافحۀ با مریض
دیگر از آداب عیادت مریض مصافحۀ با مریض است. وقتی به دیدن یک مریض رفتید البته یکوقت او را در زحمتش نیندازید. حالا یک وقت مثلاً سختش بشود نه، در حالت عادی اگر او مشکلی ندارد شما بدانید که یکی از آداب مصافحهکردن است. «فالیصافحه»[10] یکی دیگر «و لیضع یده علی جبهة»[11] دستتان را به پیشانی مریض بگذارید. این از آداب عیادت است.
4. احوالپرسی از مریض
«و لیسأله کیف هو»[12] دیگر از آداب این است حالش را بپرسید که الآن در چه وضعی هستی، بهتر هستی؟ «و لینسیه له فی الأجل» او را درمورد مرگ به فراموشی بیندازد. حالا این یک معنایش این است که اینطوری برای طول عمر او دعا بکند یا اینکه نه او را به نسیان بیندازد؛ یعنی اینکه کاری بکند با او یک مقدار حرف بزند، گرم بگیرد، یک مقدار بخنداندش چون او در غصه است که ما داریم میرویم. بگوید نه بابا کجا داری میروی حالا حالا زندهای و یک مقدار با او کاری بکنیم که مرگ را فراموش بکند.
5. درخواست از مریض برای دعاکردن دیگران
«و یسأله ان یدعو لهم»[13] یکی دیگر از آداب این است که به مریض بگوید برای عیادتکنندگان دعا بکند؛ چون دعای مریض برای اینکه در آن حالت به خدا خیلی نزدیک است زود مستجاب میشود. «فإن دعاء المریض کدعاء الملائکه»[14] فرمودند: دعای مریض مثل دعای ملائکه است، زود مستجاب میشود.
«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»
[1] . الفردوس، ج3، ص81.
[2] . من لا یحضره الفقیه، ج4، س361.
[3] . نهج الفصاحة، ص576.
[4] . مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج2، ص77.
[5] . شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج20، ص297.
[6] . مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج2، ص77.
[7] . بحار الانوار، ج78، ص229.
[8] . المعجم الاوسط، ج4، ص18.
[9] . الکافی، ج3، ص118.
[10] . شعب الایمان، ج6، ص541.
[11] . شعب الایمان، ج6، ص541.
[12] . شعب الایمان، ج6، ص541.
[13] . شعب الایمان، ج6، ص541.
[14] . شعب الایمان، ج6، ص541.